15 min

۶. از یاد رفت‪ه‬ Namehhaye Shadabdokht | نامه‌های شادابدخت

    • Personal Journals

داشت پله‌ها رو تمیز می‌کرد. دعوتش کردم که با من بیاد خونه، چای بخوره و خستگی‌ در کنه. وقتی اومد بالا، همین که چشمش به پیانو خورد با ذوق دوید به سمتش و گفت: ...

داشت پله‌ها رو تمیز می‌کرد. دعوتش کردم که با من بیاد خونه، چای بخوره و خستگی‌ در کنه. وقتی اومد بالا، همین که چشمش به پیانو خورد با ذوق دوید به سمتش و گفت: ...

15 min