Klara and the sun | کلارا و خورشید Reza Karimabadi | رضا کریم آبادی
-
- Arts
نسخه صوتی کتاب «کلارا و خورشید» نوشته کازوئو ایشی گورو، داستان ربات دوستداشتنی و جذابی است که رفتاری متفاوت از دیگر رباتها دارد. راوی داستان همین ربات است. او در یک مغازه کنار ربات دیگری به نام رزا برای فروش گذاشته شده است. رباتها فرصت دارند در مغازه برای مدت کوتاهی پشت ویترین بروند و در آنجا منتظر بمانند تا خریده شوند. این رباتها برای کودکان ساخته شدهاند. کلارا پشت شیشه منتظر است تا کسی او را بخرد اما جدای از خریده شدن برخلاف بقیه رباتها او عاشق این است که خیابان را ببیند، دوست دارد آدمها و پیاده رو را ببیند و بفهمد بقیه رباتها چهکار میکنند و چطور زندگی میکنند.
rkarimabadi
-
63 | خانم مدیر
کسی را در محوطه میدیدم که کیفی بر دوش داشت ولی چون پشت به من بود او را تشخیص نمیدادم.
-
62 | جدایی
روزهای آخر قبل از جداشدن جوزی پر تنش بود، از پنجره انباری، به منظره بیرون نگاه میکردم
-
61 | دیدار مجدد کاپالدی
با شنیدن صداهایی به طبقه پایین رفتم و مردی را که در طبقه پایین دیدم کاپالدی بود.
-
60 | کالج
کم کم مهمانهای جوزی میامدند و چندین روز میماندند، برای همین با اتاق انباری زیر شیروانی آشنا شدم.
-
-
58 | ناامیدی
مادر و دکتر رایان هر روز بر روی اینکه جوزی در بیمارستان بستری نشود توافق میکردند ولی باز فردا بر روی این موضوع بحث میکردند.