کودکانههای راوی گنبد کبود راوی گنبد کبود
-
- Kids & Family
پادکست راوی گنبد کبود قصد دارد قصههایی را به زبان فارسی در اپیزودهای مختلف منتشر کند. تلاش ما این است داستانها به دوراز کلیشههای جنسیتی و قومی باشد. برای دیدن تصاویر کتابها در کانال یوتیوب راوی گنبد کبود عضو شوید.
https://youtu.be/SiIV-ium_Xo
-
قمرالملوک وزیری
قمرالملوک وزیری، در دوران مظفرالدینشاه قاجار به دنیا آمد. وقتی قمر دو ساله بود پیش مادربزرگش آمد تا با او زندگی کند. مادربزرگ قمر در قصر شاه زندگی میکرد. در آن زمانها شاه ایران با بیشتر از یک زن ازدواج میکرد. زنهای شاه و فرزندانشان در قسمتی از قصر زندگی میکردند که به آن حرم میگفتند. مادربزرگ قمر که صدای خیلی خوبی داشت برای زنان حرم روضه یا همان آواز مذهبی میخواند. قمر با دیدن روضهخوانی مادربزرگش به خوانندگی علاقه پیدا کرد.
در یک مهمانی خصوصی قمر مرتضی نیداوود را دید. مرتضی موسیقیدان بزرگی بود و وقتی صدای قمر را شنید فهمید قمر میتواند خواننده خیلی بزرگی شود. مرتضی قمر را به دوستان دیگرش که آنها هم موسیقیدانهای بزرگی بودند معرفی کرد و قمر از آنها درس آواز و موسیقی یاد گرفت.
وقتی قمر بیست ساله بود در گراند هتل تهران کنسرت داد. این کنسرت اولین در خیلی چیزها بود: اولین کنسرت قمر، اولین کنسرت یک زن ایرانی در ایران مدرن در حضور مردان، و اولین باری که یک زن بدون حجاب آواز خواند. روز بعد از کنسرت پلیس پیش او رفت و از او خواست تا دیگر بدون حجاب کنسرت ندهد. اما قمر با این شهامت خود راه را برای زنان دیگر باز کرده بود و دیگر برگشتی درکار نبود.
در زمانهای قدیم، مردم برای شنیدن موسیقی یا باید به کنسرت میرفتند یا موسیقی زنده را به خانههایشان میآوردند. برای همین شنوندگان موسیقی بیشتر وقتها فقط مردان ثروتمند بودند. قمر اعتقاد داشت همه باید بتوانند از موسیقی لذت ببرند. برای همین وقتی رادیو در ایران شروع به کار کرد قمر هم با رادیو همکاری کرد تا همهی مردم ایران بتوانند با چرخاندن پیچ رادیو مهمان صدای او باشند و موسیقی را به خانههای ایرانیان برد.
قمر بسیار نیکوکار بود و به فقیران کمک میکرد. او تمامی ثروت خود را به افراد نیازمند بخشید و خیلی وقتها تمام درآمد کنسرت خود را به افراد بدون پول میداد یا برای افراد فقیر موسیقی اجرا میکرد. یک بار تمام درآمد کنسرت مشهد خود را به آرامگاه فردوسی، شاعر بزرگ ایران، داد.
قمر با شهامت و شجاعت و صدای زیبای خود راه را برای آوازهخوانی زنان ایرانی باز کرد و صدای خود را مهمان خانه ایرانیان کرد تا همه از زیبایی موسیقی سهم داشته باشند. -
خط میخی هخامنشی
خط میخی یکی از قدیمیترین خطهای دنیاست. اسمش خط میخیه چون حرفهایش به میخ شباهت دارند. زبانهای مختلفی در دوران باستان، یعنی زمانهای خیلی قدیم ، به این خط نوشته میشدند.
یکی از این زبانها زبان فارسی قدیم است و به خط میخی زبان فارسی، خط میخی هخامنشی هم میگویند. این خط را داریوش بزرگ، از شاهان هخامنشی، درست کرد و برای همین به آن خط میخی هخامنشی میگویند. او از این خط برای نوشتن پیروزیهایش در جنگهای آن زمان استفاده کرد.
خط میخی را روی سنگ یا ظروف گلی مینوشتند و به این نوشتهها سنگنوشته میگویند. سنگنوشتههای دوران هخامنشی که به این خط نوشته شدهاند را هنوز بعد از دو هزار و پانصد سال میتوانیم در جاهای مختلفی مثل تخت جمشید، دشت مرغاب، بیستون، الوند، شوش، و جاهای دیگری در آسیا ببینیم.
بزرگترین سنگنوشتهی دنیا، بیستون است که در نزدیکی کرمانشاه قرار دارد. روی این سنگنوشته، به خط میخی هخامنشی و به سه زبان فارسی باستان، آشوری و ایلامی پیروزیهای داریوش بزرگ نوشته شده است.
از حدود دو هزار و سیصد سال پیش دیگر کسی این خط میخی استفاده نمیکرد و کمکم مردم دنیا توانایی خواندن نوشتههای به این خط را برای سالهای زیادی از دست دادند. وقتی حدود پانصد سال پیش این سنگنوشتهها پیدا شدند هیچ کس بلد نبود آنها را بخواند.
دانشمندان سالها تلاش کردن تا بتوانند این راز بزرگ را حل کنند. بین خطهای میخی، خط میخی هخامنشی اولین خطی بود که دانشمندان توانستند بخوانند. و چون سنگنوشتههای داریوش بزرگ به سه زبان فارسی، ایلامی و آسوری بود، با فهمیدن خط فارسی دانشمندان توانستند رمز خطهای دیگر را هم کشف کنند و دیگر نوشتههای به خط میخی را هم بخوانند
امروزه حروف خط میخی حتی در کامپیوترها هم کد مخصوص خود را دارند و برنامههای کامپیوتری زیادی وجود دارند که کلمهها را به خط میخی برای شما مینویسند. در برنامه زیر ما کلمه ایران را به خط میخی نوشتیم. اسم شما به خط میخی چطور نوشته میشود؟ -
فک خزری
فک خزری که در زبان محلی بهش سگ آبی هم میگن کوچکترین عضو خانواده فکها است و یک ویژگی خاص داره اون هم اینکه فقط و فقط در دریای شمال زندگی میکنه. این حیوون بانمک چشمهای درشت و گوشهای خیلی خیلی کوچکی دارد.
این فکها در خشکی خیلی کند راه میرن در حالی که توی آب با کمک گرفتن از پاهاشون میتونن خیلی سریع شنا کنن.
این فوک ها میتونن بین پانزده تا بیست دقیقه زیر آب شنا کنند و بعد برای نفسکشیدن روی آب میان.
فکهای خزری آبزی هستن، یعنی بیشتر وقتها رو تو آب زندگی میکنن.
این فکها در طول سال مهاجرت میکنند .مهاجرت یعنی چی؟
یعنی محل زندگیشون را تغییر میدهند. تو فصل پاییز بهطرف شمال میرن. چون آب دریای شمال اون جا کمعمقتره و تو زمستون یخ میزنه.
فکها تو زمستون روی این یخها سوراخهای کوچکی درست میکنن تا بتونن برای نفسکشیدن بیرون بیان و یکسری سوراخ بزرگتر هم میسازن تا کامل بتونن بیرون بیان.
غذای این فکها ماهیه و هر فوک بزرگسال بین دو تا سه کیلو ماهی در روز میخوره.
زمستون فصلیه که فوکها بچهدار مییشن.
هر فوک ماده باردار میشع و یک یا دو تا بچه به دنیا میاره.
فکها پستانداران هستن و هر بچه فوک حدود یک ماه شیر مادر رو میخوره.
وقتی بچهها کمی بزرگ شدن. همه فکها بهصورت گروهی به سمت جنوب دریا میان.
چون عمق این قسمت بیشتره و درنتیجه تو تابستون فضائی خنکتر به نسبت شمال این دریا داره.
این فوکها ازجمله حیوونایی هستن که در خطر انقراض قرار دارن.
حدود صد سال پیش یعنی اوائل قرن بیستم تعداد فکهای خزری حدود یک میلیون بود اما الان فقط صد هزار تا از این فک ها باقی موندن.
یه دلیل این کاهش شکار اون ها بهخاطر پوست قشنگشونه و دلیل دیگه آلودگی آب بهخاطر کارای آدمهاست.
تازه تغییرات آبوهوا گرم شدن کره زمین هم دلیل دیگهی کم شدن تعداد فکهای خزری تو دریای مازندرانه.
ما آدمها باید یادمون باشه که کره زمین برای همه جاندارانه و ما باید از این زمین مهربون مراقبت و دوباره اون رو به یه جای امن برای همه حیوونا و خودمون تبدیل کنیم.چون ما فقط یه دونه زمین داریم. -
یوزپلنگ ایرانی
یوزپلنگ ایرانی سریعترین پستاندار روی خشکیه که سرعتش میتونه به نزدیک صد و ده کیلومتر در ساعت برسه.
بعضی وقتا قدم یوزپلنگ هفت متر میشه یعنی اندازه قد یه ساختمون دوطبقه.
یوزپلنگای ایرانی اول تو آفریقا زندگی میکردن که حدود سی و دو تا شصت و هفت هزار سال پیش اومدن به آسیا. سالهای سال تو کشورهای مختلف آسیایی با قدمهای بلند و تیز خودشون دویدن.
این یوزپلنگا سر کوچیک دستوپای بلند و کشیده، کمر باریک و سینه بزرگ دارن.
پوست این حیوون زیبا زردرنگه با خالهای سیاه کوچیک و تو پر.
دوتا نوار سیاهرنگ از گوشه چشمهاش تا دماغش وجود داره که بهش خط اشک میگن .
یوزپلنگا تو دشت کویر زندگی میکنن و محل زندگی اونا در حال حاضر یه منطقه حفاظتشده است یعنی کسی نمیتونه اونا رو شکار کنه.
یه زمانی این یوزپلنگا تو بیشتر جاهای آسیا زندگی میکردن اما الان فقط دوازده تا قلاده اون هم فقط توی ایران از این حیوان زیبا باقیمونده.
یعنب یوزپلنگای ایرانی در معرض انقراض هستند.
یه دلیل انقراض شکار بوده مثلاً توی این عکس میبینیم که یه مهاراجه هندی حدود هشتاد سال پیش آخرین یوزهای این کشور رو شکار و نسلشون رو منقرض کرد.
دلیل دیگهی انقراض این حیوونهای خوشگل تغییراتیه که ما آدما تو محل زندگی این یوزها ایجاد کردیم.
مثلاً ساختن جاده که باعث تصادف با اونها شده یا تغییرات آبوهوایی.
سر همین چیزا توی ایران هر روز پلنگی را که میبینیم بهش یک گردنبند جیپیاس میبندیم.
جیپیاس یه دستگاهه که به ما نشون میده که یوزپلنگ کجاست تا دانشمندا بتونن پیداش کنن و بهش رسیدگی کنن.
تو جامجهانی فوتبال مردان سال دوهزار و چهارده عکس یوزپلنگ روی لباس تیمملی ایران نقش بسته بود تا به مردم دنیا یادآوری بشه که این حیوون تیزپا به کمک احتیاج داره.
ما آدما باید با احترام به محیطزیست، کره زمین رو برای همه حیوونا و خودمون به یه جای امن برای زندگی تبدیل کنیم چون ما فقط یهدونه زمین داریم -
خاطرهها - خونه مادربزرگه - قسمت دهم
با مجموعه "خونه مادربزرگها" بچههای قدیم بزرگ شدن با مخمل و نوکسیاه و مادربزرگه. در این اپیزود پادکست داستان قسمت دهم این مجموعه را با روایت مرآت بهنام و با صدای گویندگان مجموعه تلویریزیونی میشنویم. مادر بزرگه: هنگامه مفید گوینده شخصیت مادر بزرگه است. مادر بزرگه رئیس خانه و تکیه کلامش "جان قربان" است. مراد: مراد فرزند همسایه است که به مادربزرگه سر میزند. گوینده این شخصیت راضیه برومند است. مخمل: گوینده این شخصیت بهرام شاهمحمدلو است. مخمل با خانواده آقا حنایی دشمنی دارد اما پس از به دنیا آمدن نبات به او علاقه پیدا میکند. آقا حنایی و گل باقالی خانوم: رضا بابک گوینده آقا حنایی و فاطمه معتمدآریا گوینده گل باقالی خانوم است. نوک سیاه و نوک طلا: آزاده پورمختار گوینده نوک سیاه و مریم سعادت گوینده نوک طلا است. این دو شخصیت فرزندان آقا حنایی و گل باقالی خانوم هستند. نبات: فاطمه معتمدآریا گوینده این شخصیت است.
-
مردم کوچک آرزوهای بزرگ - مارتین لوتر کینگ جونیور
کتاب مارتین لوتر کینگ جونیور
(از سری مردم کوچک، آرزوهای بزرگ)
نوشته لیزبت کایزر
مارتین پسری مذهبی از شهر آتلانتا، در آمریکا، از خانوادهای پر از کشیش بود. پدرش کشیش بود، پدربزرگش کشیش بود و عمویش کشیش بود.... شاید روزی خودش هم یک کشیش بزرگ شود.
یک روز، دوستش او را به خانه دعوت کرد تا با هم بازی کنند. مارتین خیلی تعجب کرد وقتی از او خواستند تا خانه دوستش را ترک کند چون رنگ پوست او سیاه است. او فهمید چقدر اوضاع وحشتناکی است.
اسم این وضع وحشتناک "جداسازی" بود. یعنی مکانهای عمومی - مثل اتوبوس و رستوران - برای افراد سیاه و سفید قسمتهای جدا از هم داشتند. مارتین و دوستش را به دو مدرسه متفاوت فرستادند.
مارتین اعتقاد داشت اگر چیزی نادرست است آدم نباید ساکت بماند و آن را قبول کند. او به خودش قول داد که وقتی بزرگ شد با قدرتمندترین سلاح با بیعدالتی بجنگد: با کلمهها.
مارتین در دانشگاههای جورجیا، پنسیلوانیا و ماساچوست درس خواند، و آنجا در مورد مهاتما گاندی مطالعه کرد - مردی که زندگی میلیونها هندی را با روشهای اعتراض آرام بهتر کرد.
وقتی درس مارتین تمام شد، او به آلاباما، ایالتی در جنوب کشور آمریکا، رفت و در کلیسایی در شهر مونتگومری کشیش شد. هر یکشنبه، از پشت منبر کلیسا، حاضران در مراسم را تشویق میکرد تا در مورد موضوعهای مهم نظر دهند.
یک روز، زنی به اسم رزا دستگیر شد چون حاضر نشده بود صندلی خود در اتوبوس را به یک فرد سفیدپوست بدهد. مارتین از افراد محله خواست تا وقتی قانون عوض نشده است سوار اتوبوس نشوند.
شهروندان زیادی از داستان رزا و کلمات مارتین الهام گرفتند. ناگهان، اتوبوسها تقریبا خالی بودند. اتوبوسها برای مدت یکسال خالی ماندند تا وقتی که قانون جداسازی اتوبوسهای مونتگومری بالاخره تمام شد.
این اولین پیروزی بزرگ جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان آمریکا بود... اما آخرین نبود. مارتین مردم سراسر آمریکا را تشویق کرد تا برای حقوق خود به بپاخیزند و با اعتراض مسالمتآمیز همراهی کنند.
خیلی وقتها به آنها حمله شد و مارتین بیستونه بار دستگیر شد. ولی او و همراهانش هیچوقت با خشونت جواب ندادند.
مارتین میگفت خشونت هیچ وقت نمیتواند خشونت را بیرون کند، فقط عشق میتواند.
مارتین به برگزار کردن یک راهپیمایی اعتراضی در واشنگتن، پایتخت آمریکا، کمک کرد، جایی که سخنرانی مهمش با چند کلمه ساده اما قدرتمند شروع میشد: "رویایی دارم".
سال بعد، مارتین با دریافت جایزه صلح نوبل به جوانترین برنده این جایزه تبدیل شد. کلمات پر از امید، صلح و عدالت او ملتی را به تغییر قوانین میخواند تا قوانین برای