32 avsnitt

پادکست ادبیات کودکان

ادبیات کودکا‪ن‬ koodaki

    • Utbildning
    • 5,0 • 1 betyg

پادکست ادبیات کودکان

    علیمردان‌خان - سوپراسکوپ شماره ۱۶

    علیمردان‌خان - سوپراسکوپ شماره ۱۶

    علیمردان خان سمبل و نشانه بچه‌های لوس و ننر و عزیزدردانه ایست که به علت ناز و نوازش بیش‌ازحد پدر و مادر، بی‌تربیت و ازخودراضی بار می‌آیند، که انشاء الله شما هرگز از این گروه بچه‌ها نیستید، حالا گوش بدهید به داستان: یکی بود یکی نبود، ماجرا ازآنجا شروع میشه که چندین و چند سال قبل دریکی از شهرهای بزرگ ایران مرد به‌اصطلاح محترم و متموّلی به نام عباسقلی خان که به‌قول‌معروف «ثروتش از پارو بالا نمی‌رفت» برای اینکه دریاچه ثروتش را به اقیانوس تبدیل کند با یکی از پیردخترهای متکبّر، اشرافی و ثروتمند و ازخودراضی به نام شازده قمصورالملوک السلطنه ازدواج می‌کند. سال‌ها از این ازدواج می‌گذرد و آن‌ها صاحب فرزند نمی‌شوند، از دکتر گرفته تا حکیم، خلاصه به هر دری که می‌زنند بچه‌دار نمی‌شوند...



    کاری از سازمان انتشار مجموعه داستان‌های ناطق

    شرکت ۴۸ داستان، سوپراسکوپ

    نویسنده و شاعر: علیرضا اکبریان

    • 52 min
    غول خودخواه - سوپراسکوپ شماره ۱۵

    غول خودخواه - سوپراسکوپ شماره ۱۵

    چند سالی بود که غول، باغش را گذاشته و برای دیدن یکی از دوستانش به شهری دور رفته بود.

    بچه‌ها هرروز عصر، وقتی از مدرسه تعطیل می‌شدند به باغ غول می‌رفتند و تا غروب در آنجا بازی می‌کردند.. باغ غول بی‌اندازه بزرگ و پر از درخت بود. زمینش از علف‌های نرم و گلهای رنگارنگی که مثل ستاره درروی علف‌های سبز می‌درخشیدند، پوشیده شده بود.

    در این باغ دوازده درخت هلو نیز وجود داشت که هرسال در فصل بهار شکوفه‌های صورتی‌رنگی می‌دادند. و وقتی پائیز می‌شد، درخت‌ها پر می‌شدند از میوه‌های آبدار و خوشمزه. پرنده‌ها روی شاخه‌های درخت‌ها می‌نشستند و چنان آوای دل‌نشینی سر می‌دادند که بچه‌ها دست از بازی می‌کشیدند تا به چهچه آن‌ها گوش دهند.



    کاری از سازمان انتشار مجموعه داستان‌های ناطق

    شرکت ۴۸ داستان، سوپراسکوپ

    نویسنده: اسکار وایلد

    مترجم: آقاسی

    • 18 min
    تیزچنگال ماهیچه‌دوست - سوپراسکوپ شماره ۱۴

    تیزچنگال ماهیچه‌دوست - سوپراسکوپ شماره ۱۴

    یکی بود و یکی نبود، سال‌ها پیش گربه‌ای زندگی می‌کرد که همه موش‌ها از دست این آقا گر به جان به لبشان رسیده بود. در تمام شهر و اطراف آن هیچ موشی نبود که وقتی نام نیز چنگال ماهیچه دوست» یعنی همین آقا گربه را بشنود به لرزه نیفتد یا وقتی از دور او را ببیند از جان خودش ناامید نشود. از هیبت و یال و کوپال و چنگ و دندان‌هایش نپرسید که هر چه بگویم کم گفته‌ام، گربه نگو بگو شیر، شیر نگو بگو ببر و پلنگ، ببر و پلنگ نگو بگو اژدها. یک روز سه تا موش بیچاره در کنج خلوتی نشسته بودند و داشتند باهم درد دل می‌کردند. آن‌ها در صندوقخانه حاکم کرمان نشسته بودند و به سخنان شاعری که برای خان حاکم وصف این گربه را می‌نمود و از ابهت و قدرت و یال و کوپال او تعریف می‌کرد، گوش می‌دادند.

    شاعر باشی شنیده‌ام شهرت گربه ما به شهرهای دیگر هم رسیده است. » «بله قربان، بنده شعری را که اخیراً شنیده‌ام برای شما نقل می‌کنم...



    کاری از سازمان انتشار مجموعه داستان‌های ناطق

    شرکت ۴۸ داستان، سوپراسکوپ

    برداشتی از آثار ادبیات کهن فارسی (میراث فرهنگی)

    نویسنده: خسرو ماکان

    با صدای گروهی از هنرمندان برجسته ایران

    • 25 min
    پینوکیو - سوپراسکوپ شماره ۴

    پینوکیو - سوپراسکوپ شماره ۴

    یکی بود و  یکی نبود، روزگاری عروسک ساز پیری زندگی می‌کرد، بنام «ژپتو» که بیشتر از  هر چیز آرزو داشت فرزندی داشته باشد، به همین خاطر روزی شروع به ساختن  عروسکی کرد تا از او بجای فرزند نگهداری کند.

    ژپتو، یک تکه چوب مرغوب  انتخاب کرد و با دقت به ساختن عروسک پرداخت، او صورت عروسک را به شکل پسری  در آورد که همیشه آرزوی داشتن آن را داشت، سپس به کمک قلم و چکش، شروع به  ساختن بقیه بدن عروسک کرد، همین‌که ژپتو چکش را به قلم کوبید، صدای خفیفی  شنید که گفت:

    آخ ... نزن ... دردم اومد...

    کاری از سازمان انتشار مجموعه داستان‌های ناطق

    شرکت ۴۸ داستان، سوپراسکوپ

    مترجم: پرویز رفیعی

    • 25 min
    زورو - سوپراسکوپ شماره ۱۳

    زورو - سوپراسکوپ شماره ۱۳

    استان در سال ۱۸۳۰ در کالیفرنیا اتفاق می‌افتد. در آن زمان این ایالت به مکزیک تعلق داشت، شهر لوس‌آنجلس در آن سرزمین به‌صورت قصبه‌ای بود که تحت نظر حکمرانی بنام فرمانده مونتساریو اداره می‌شد، او مردی خودخواه، قسی‌القلب و بی‌رحم بود.

    شخصی بنام دون آل ژاندرودولا وگا که از معتمدین مورداحترام مردم شهر بود با پسر شاعرپیشه‌اش بنام دون دیاکو در این قصبه زندگی می‌کرد. دون آلژاندرو قصد قیام علیه حاکم ظالم را داشت ولی به علت سن زیادش قادر به این کار نبود…



    کاری از سازمان انتشار مجموعه داستان‌های ناطق

    شرکت ۴۸ داستان، سوپراسکوپ

    مؤلف و شاعر: علیرضا اکبریان

    با صدای گروهی از هنرمندان برجسته ایران

    • 27 min
    آوازه‌خوان‌های شهر قصه - سوپراسکوپ شماره ۱۲

    آوازه‌خوان‌های شهر قصه - سوپراسکوپ شماره ۱۲

    خیلی خیلی سال پیش، توی یک ده، یک ارباب و زنش خونه‌ای داشتن وتوی خون‌شون خودشون بودن و یک خر، چه خری یک خرکاری و فعال و زرنگ، اسم اون فستر بود، صبح تا شب کار می‌کرد، هر چی گندم توی انبار بودش بار می‌کرد، بارو از راه درازی واسه ارباب نمک‌نشناسش توی آسیاب می‌برد، توی راه عرو عرو عرعر می‌کرد، هرچی سر راهش بود همه رو کر می‌کرد.

    راستی که من همچون پدرم خر هستم

    درخربت توی خرها همه‌جا سر هستم

     از صبح تا شب‌کاری به‌جز بارندارم

    بارک‌الله به خودم که یک خر نر هستم



    کاری از سازمان انتشار مجموعه داستان‌های ناطق

    شرکت ۴۸ داستان، سوپراسکوپ

    مؤلف و شاعر: علیرضا اکبریان

    با صدای گروهی از هنرمندان برجسته ایران

    • 26 min

Kundrecensioner

5,0 av 5
1 betyg

1 betyg

Mest populära poddar inom Utbildning

The Subtle Art of Not Giving a F*ck Podcast
Mark Manson
Max Tänt med Max Villman
Max Villman
Sjuka Fakta
Simon Körösi
The Mel Robbins Podcast
Mel Robbins
I väntan på katastrofen
Kalle Zackari Wahlström
The Jordan B. Peterson Podcast
Dr. Jordan B. Peterson