46 min

دو هشت(S2-EP8)-مردی که اجبارا دوست داشتنی اس‪ت‬ Radium(reality radio show)رادیوم

    • Dokumentär

موهای سفیدی داره،یه عینک طبی فتوکرومیک با شیشه‌های بزرگ و دسته‌های کائوچویی.
خودش میگه حامل معرفته،راست میگه.هرچی از توی کتاب‌هایی که خونده و یاد گرفته رو به هرکی که اهلش باشه میگه،چیزهایی که از مشتری‌هاش یاد گرفته رو هم همین‌طور.
ولی من میگم این مهم‌ترین دلیلِ این همه دوست داشتنی بودنش نیست،چون آدم‌های زیادی هستن که هرچی بلدن رو به این و اون میگن،ولی حتی یه ذره هم شبیهش نیستن.مهم‌ترین مشخصه‌اش به نظرم عشق و صداقت و شفافیتشه که در کنار معلومات و دانایی و آگاهیش عجیب خوش نشسته و خوشگلش کرده.به قدری خوشگلش کرده که وقتی دلم می‌گیره،یا وقتی که دلم‌تنگش میشه یه خوراکی می‌گیرم دستم و میرم یه سر کتاب‌فروشیش و می‌شینم باهاش انقدر از هر دری حرف میزنم تا حالم خوب شه.از اون جاهاست که وقتی میرم کنترل اوضاع و موضوعِ صحبت به شدت از دستم خارج میشه و با دستی از همه‌جا و همه‌چی کوتاه دوست دارم هرچی که میگه رو بشنوم.خودش،صداش،حرفهاش و تمام انرژیش چنان آرامش‌بخش و مثبته که نمی‌تونی دوستش نداشته باشی.قبل از انقلاب معلم تاریخ بوده و بعدش راننده میشه و به قول خودش کل ایران رو می‌چرخه و آخرشم میشه کتاب‌فروش،ولی یکی از اون خوب خوباش،یکی از اونایی که درد و‌ رنج ‌های زندگی طی این سال‌ها سنگش رو چنان صیقلی داده که خودت رو توش میببینی.بهش میگن پدر زیاری‌‌.
اون روز با شهرزاد رفتیم پیشش که بهش سر بزنیم،بقیه ماجرا رو توی این اپیزود دنبال کنید.دنبال کنید تا شاید از دل تک‌تک حرفهاش عشقی که میگم رو بتونید حس کنید،امیدوارم تلاشمون موفق بوده باشه و کمی از این حال خوب به شما هم منتقل بشه...
رادیوم رو به دیگرون معرفی کنید

موهای سفیدی داره،یه عینک طبی فتوکرومیک با شیشه‌های بزرگ و دسته‌های کائوچویی.
خودش میگه حامل معرفته،راست میگه.هرچی از توی کتاب‌هایی که خونده و یاد گرفته رو به هرکی که اهلش باشه میگه،چیزهایی که از مشتری‌هاش یاد گرفته رو هم همین‌طور.
ولی من میگم این مهم‌ترین دلیلِ این همه دوست داشتنی بودنش نیست،چون آدم‌های زیادی هستن که هرچی بلدن رو به این و اون میگن،ولی حتی یه ذره هم شبیهش نیستن.مهم‌ترین مشخصه‌اش به نظرم عشق و صداقت و شفافیتشه که در کنار معلومات و دانایی و آگاهیش عجیب خوش نشسته و خوشگلش کرده.به قدری خوشگلش کرده که وقتی دلم می‌گیره،یا وقتی که دلم‌تنگش میشه یه خوراکی می‌گیرم دستم و میرم یه سر کتاب‌فروشیش و می‌شینم باهاش انقدر از هر دری حرف میزنم تا حالم خوب شه.از اون جاهاست که وقتی میرم کنترل اوضاع و موضوعِ صحبت به شدت از دستم خارج میشه و با دستی از همه‌جا و همه‌چی کوتاه دوست دارم هرچی که میگه رو بشنوم.خودش،صداش،حرفهاش و تمام انرژیش چنان آرامش‌بخش و مثبته که نمی‌تونی دوستش نداشته باشی.قبل از انقلاب معلم تاریخ بوده و بعدش راننده میشه و به قول خودش کل ایران رو می‌چرخه و آخرشم میشه کتاب‌فروش،ولی یکی از اون خوب خوباش،یکی از اونایی که درد و‌ رنج ‌های زندگی طی این سال‌ها سنگش رو چنان صیقلی داده که خودت رو توش میببینی.بهش میگن پدر زیاری‌‌.
اون روز با شهرزاد رفتیم پیشش که بهش سر بزنیم،بقیه ماجرا رو توی این اپیزود دنبال کنید.دنبال کنید تا شاید از دل تک‌تک حرفهاش عشقی که میگم رو بتونید حس کنید،امیدوارم تلاشمون موفق بوده باشه و کمی از این حال خوب به شما هم منتقل بشه...
رادیوم رو به دیگرون معرفی کنید

46 min