رواق / Ravaq Farzin Ranjbar
-
- Health & Fitness
-
میترسید بیآنکه بداند میترسد.
غمگین بود بیآنکه بداند از چه.
میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم. _
من فرزین رنجبر هستم.
-
گل در بر می بر کف و معشوق به کام است ۰۴۶
«««««میبهـا»»»»»
غزل نمرهی ۰۴۶
مفعول و مفاعیل و مفاعیل و مفاعیل
گل در بر و می بر کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنين روز غلام است
گو شمع مياريد در اين جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
در مذهب ما باده حلال است وليکن
بی روی تو ای سرو گلاندام حرام است
در مجلس ما عطر مياميز که ما را
هر دم ز سر زلف تو خوشبوی مشام است
(هر لحظه ز گیسوی)
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
ای چاشنی قند مگو هیچ ز شکر
(از چاشنی قند مگو هيچ و ز شکر )
زان رو که مرا از لب شيرين تو کام است
تا گنج غمت در دل ويرانه مقيم است
همواره مرا کنج خرابات مقام است
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
ميخواره و سرگشته و رنديم و نظرباز
وان کس که چو ما نيست در اين شهر کدام است
با محتسبم عيب مگوييد که او نيز
پيوسته چو ما در طلب عيش مدام است
حافظ منشين بی می و معشوق زمانی
کايام گل و ياسمن و عيد صيام است
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations -
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است ۰۴۵
غزل نمره ۰۴۵
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان
در اين زمانه رفيقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفينه غزل است
جريده رو که گذرگاه عافيت تنگ است
پياله گير که عمر عزيز بی بدل است
(گواه سخن)
نه من ز بیعملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بیعمل است
به "چشم عقل" در اين رهگذار پرآشوب
جهان و کار جهان بیثبات و بیمحل است
(گواه سخن)
بگير طره مهچهرهای و قصه مخوان
که سعد و نحس ز تاثير زهره و زحل است
دلم اميد فراوان به وصل روی تو داشت
ولی اجل به ره عمر رهزن امل است
به هيچ دور نخواهند يافت هشيارش
چنين که حافظ ما مست بادهی ازل است
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations -
کنون که بر کفِ گل جامِ بادهی صاف است ۰۴۴
غزل نمرهی ۰۴۴
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان
کنون که بر کفِ گل جامِ بادهی صاف است
به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است
بخواه دفترِ اشعار و راه صحرا گير
چه وقتِ مدرسه و بحثِ کشفِ کَشاف است
فقيه مدرسه دی مست بود و فتوا داد
که می حرام ولی به ز مال اوقاف است
به درد و صاف تو را حکم نيست، خوش (دم) درکش
که هر چه ساقیِ ما کرد (داد) عين الطاف است
ببُر ز خلق و ز عنقا قياس کار بگير
که صيت گوشهنشينان ز قاف تا قاف است
حديث مدعيان و خيال همکاران
همان حکايت زردوز و بورياباف است
خموش حافظ و اين نکتههای چون زر سرخ
نگاه دار که قلابِ شهر صَراف است
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations -
صحن بستان ذوقبخش و صحبت یاران خوش است ۰۴۳
غزل نمره ۰۴۳
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
صحن بستان ذوقبخش و صحبت ياران خوش است
وقت گل خوش باد کز وی وقت ميخواران خوش است
از صبا هر دم مشام جان ما خوش میشود
آری آری طيب انفاس هواداران خوش است
ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کرد
ناله کن بلبل که گلبانگ دل افکاران خوش است
مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشق
دوست را با ناله شبهای بيداران خوش است
نيست در بازار عالم خوشدلی ور زان که هست
شيوهی رندی و خوشباشی عياران خوش است
از زبان سوسن آزادهام آمد به گوش
کاندر اين دير کهن کار سبکباران خوش است
حافظا ترک جهان گفتن طريق خوشدلیست
تا نپنداری که احوال جهانداران خوش است
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations -
حال دل با تو گفتنم هوس است ۰۴۲
«««««میبهـا»»»»»
غزل نمره ۰۴۲
فاعلاتن مفاعلن فعلان
حال دل با تو گفتنم هوس است
خبر دل شنفتنم هوس است
طمع خام بين که قصهی فاش
از رقيبان نهفتنم هوس است
شب قدری چنين عزيز و شريف
با تو تا روز خفتنم هوس است
وه که دردانهای چنين نازک
در شب تار سفتنم هوس است
اي صبا امشبم مدد فرمای
که سحرگه شکفتنم هوس است
از برای شرف به نوک مژه
خاک راه تو رفتنم هوس است
همچو حافظ به رغم مدعيان
شعر رندانه گفتنم هوس است
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations -
اگرچه باده فرحبخش و باد گلبيز است ۰۴۱
غزل نمره ۰۴۱
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان
اگر چه باده فرحبخش و باد گلبيز است
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تيز است
صراحییی و حريفی گرت به چنگ افتد
به عقل نوش که ايام فتنهانگيز است
در آستين مرقع پياله پنهان کن
که همچو چشم صراحی زمانه خونريز است
به آب ديده بشوييم خرقهها از می
(ز رنگ باده بشوییم خرقهها در اشک)
که موسم ورع و روزگار پرهيز است
مجوی عيش خوش از دور باژگون سپهر
که صاف اين سر خم جمله دردآميز است
سپهر برشده پرويزنیست خونافشان
که ريزهاش سر کسری و تاج پرويز است
عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ
بيا که نوبت بغداد و وقت تبريز است
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Customer Reviews
سپاس
تشکر فراوان. بسیار لذت میبرم از شنیدن این پادکست. 🌷🌷
کم نظیر حتی بی نظیر
اقای رنجبر ما با شما و پادکست ها خیلیییی بهتریمممم شما بهترینننن؟
فوق العاده
بسیار شنیدنی و بی نظیر
ممنون ازتون
حظتون وافر