1 min

روزی که امد نارنج ها کال بودند دست به دست افتاب قد می کشید 💖 شعر و صدا زهره کوچکیا‪ن‬ https://t.me/radioshereparsi رادیو شعر پارسی

    • Drama

روزی که امد
نارنج ها کال بودند
دست به دست افتاب قد می کشید
از شهر پل ها می امد
فرزند ابراهیم وساره شد
زیر گوشم نوشت
جنازه ام را زیر صنوبری خاک کن
که مدام جوانه می زند
روی تپه
مشرف به اتاق
شاید این بار
زنگ ها برای هاجر به صدا دراید
واسماعیل خواب چاقو از سر بیرون کند
روزی که رفت
داووی های سفید
رویای چهارشنبه داشتند
برای سرزمینی
که ماه وسالش یلدا بود

روزی که امد
نارنج ها کال بودند
دست به دست افتاب قد می کشید
از شهر پل ها می امد
فرزند ابراهیم وساره شد
زیر گوشم نوشت
جنازه ام را زیر صنوبری خاک کن
که مدام جوانه می زند
روی تپه
مشرف به اتاق
شاید این بار
زنگ ها برای هاجر به صدا دراید
واسماعیل خواب چاقو از سر بیرون کند
روزی که رفت
داووی های سفید
رویای چهارشنبه داشتند
برای سرزمینی
که ماه وسالش یلدا بود

1 min