رواق / Ravaq Farzin Ranjbar
-
- Health & Fitness
-
میترسید بیآنکه بداند میترسد.
غمگین بود بیآنکه بداند از چه.
میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم. _
من فرزین رنجبر هستم.
-
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست ۰۲۰
روزه يک سو شد و عيد آمد و دلها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و میبايد خواست
نوبه (توبه) زهدفروشان گران جان بگذشت
وقت رندی (شادی) و طرب کردن رندان پيداست (برخاست)
چه ملامت بود (رسد) آن را که چنين باده خورد
اين چه عيب است بدين بیخردی وين چه خطاست
بادهنوشی که در او روی و ريايی نبود
بهتر از زهدفروشی که در او روی و رياست
ما نه رندان (مردان) رياييم و حريفان نفاق
آن که او عالم سر است بدين حال گواست
فرض ايزد بگذاريم (بگذاریم) و به کس بد نکنيم
وان چه گويند روا نيست نگوييم (بگوییم) رواست
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوريم
باده از خون رزان است نه از خون شماست
اين چه عيب است کز آن عيب خلل خواهد بود
ور بود نيز چه شد مردم بیعيب کجاست
حافظ از چون و چرا بگذر و می نوش دمی
نزد حکمش چه مجال سخن چون و چراست
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations -
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست ۰۱۹
ای نسيم سحر آرامگه يار کجاست
منزل آن مه عاشقکش عيار کجاست
شب تار (دراز) است و ره وادی ايمن در پيش
آتش طور کجا موعد ديدار کجاست
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگوييد (مپرسید) که هشيار کجاست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاييم و ملامتگر بیکار کجاست
بازپرسيد ز گيسوی شکن در شکنش
کان دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
عقل ديوانه شد آن سلسله مشکين کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
ساقی و مطرب و می (باده و مطرب و گل) جمله مهياست ولی
عيش بی يار مهیا (مهنا) نشود يار کجاست
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بیخار کجاست
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations -
ساقیا آمدن عید مبارک بادت ۰۱۸
ساقيا آمدن عيد مبارک بادت
وان مواعيد که کردی مرواد از يادت
در شگفتم که در اين مدت ايام فراق
برگرفتی ز حريفان (عزیزان) دل و دل میدادت
برسان بندگی دختر رز گو به درآی
که دم و همت ما کرد ز بند آزادت
شادی مجلسيان در قدم و مقدم توست
جای غم باد هر آن دل که نخواهد شادت
شکر ايزد که ز تاراج خزان رخنه نيافت
بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت
چشم بد دور کز آن تفرقهات بازآورد
طالع نامور و دولت مادرزادت
حافظ از دست مده دولت (صحبت) اين کشتی نوح
ور نه طوفان حوادث ببرد (بکند) بنيادت
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations -
سینهام زآتش دل در غم جانانه بسوخت ۰۱۷
سينهام ز آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در اين خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
سوز دل بين که ز بس آتش اشکم دل شمع
(سوز دل بین که ز بسیاری اشکم دل شمع)
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
آشنايان نه غريب است که دلسوز مناند
چون من از خويش برفتم دل بيگانه بسوخت
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش ميخانه بسوخت
چون پياله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی می و پیمانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتيم شب و شمع به افسانه بسوخت
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations -
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت ۰۱۶
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصد جان من زار ناتوان انداخت
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه اين زمان انداخت
شراب خورده و خوی کرده کی شدی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت
به يک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فريب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
بنفشه طره مفتول خود گره مي زد
صبا حکايت زلف تو در ميان انداخت
ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردند
سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت
به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم
چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت
من از ورع می و مطرب نديدمی زين پيش
هوای مغبچگانم در اين و آن انداخت
کنون به آب می لعل خرقه میشويم
نصيبه ازل از خود نمیتوان انداخت
مگر گشايش حافظ در اين خرابي بود
که بخشش ازلش در می مغان انداخت
جهان به کام من اکنون شود که دور زمان
مرا به بندگی خواجه جهان انداخت
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations -
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت ۰۱۵
اي شاهد قدسي که کشد بند نقابت
و اي مرغ بهشتي که دهد دانه و آبت
خوابم بشد از ديده در اين فکر جگرسوز
کاغوش که شد منزل آسايش و خوابت
درويش نمي پرسي و ترسم که نباشد
انديشه آمرزش و پروای ثوابت
راه دل عشاق زد آن چشم خماري
پيداست از اين شيوه که مست است شرابت
تيري که زدي بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه انديشه کند راي صوابت
هر ناله و فرياد که کردم نشنيدي
پيداست نگارا که بلند است جنابت
تا در ره پيري به چه آيين روي اي دل
باري به غلط صرف شد ايام شبابت
دور است سر آب در اين باديه هش دار
تا غول بيابان نفريبد به سرابت
اي قصر دل افروز که عشرتگه انسي
يا رب مکناد آفت ايام خرابت
حافظ نه غلاميست که از خواجه گريزد
صلحي کن و بازآ که خرابم ز عتابت
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Customer Reviews
حافظ خوانی
چقدر حالمون خوبه پر از سرور ، مملو از لطافت ، سرشار از حس نابی هیچ وقت فکر نمی کردم غزلیات حافظ با صدای فرزان رنجبر بتونه انقلابی در زندگیم ایجاد کنه جانی دوباره در کالبد وجودم دمیده شده
صداي سخن عشق
نميدونم من غزل ها رو با درخواست اينجانب به هر اپيزود افزوديد يا خير بهر حال سپاسگزارم🌹🙏 خواستم بگم علاوه بر اين كه با شما حافظ ميخونيم و ميشنويم و ياد ميگيريم و هر روز به پلي ليست شما گوش ميديم و موسقي خوب ميشنويم كه همشون فوق العاده است ميخواستم بدونيد ما هم بخش ويژوال مغزمون فعال تر شده ، من هر اپيزود تصورم اينه كه پشت يكي از ميزاي كافه رنجبر نشستم و دارم يه شراب ارغواني مينوشم هالا هرچي ... و به دود عود و شعله شمع گاهي خيره ميشم و حتي بوي عود به مشامم ميرسه و با اينكه در غربت رفت و امد با دوستان و فاميل خوب ممكن نيست اين بهترن فرصت كه ار بار دتنگي هات هم كم كني ... شما بسيار ميزبان خوش روي هستيد و بايد بيشتر رفت و امد كنيد 🙏🙌 ضمنا هر روز تو مسير رفت و امد كارم صداي سخت عشق رو گوش ميدم و اونجاي اتوبان كه پوشيده از پيچكهاي چسبي به ياد حياط شما ميافتم و همه جوره كافه فرزين رنجبر مصور ميشه 🌹🥰🙏 براي همه شبها و هفته هاي پيش رو هيجان دارم ... پيروز باشيد
سلام فرزان جان
اگر میدونستی حال فقط “یک نفر” مثل من رو چقدر خوب میکنی تا آخر عمر اپیزود میدادی