![](/assets/artwork/1x1-42817eea7ade52607a760cbee00d1495.gif)
173 episodes
![](/assets/artwork/1x1-42817eea7ade52607a760cbee00d1495.gif)
رواق / Ravaq فرزآن
-
- Health & Fitness
میترسید بیآنکه بداند میترسد.
غمگین بود بیآنکه بداند از چه.
میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم. _
من فرزین رنجبر هستم.
-
ماهم این هفته شد از شهر و به چشمم سالیست ۰۶۸
«««««میبهـا»»»»»
غزل نمره ۰۶۸
فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان
خوانش غزل 1:06:04
ماهم اين هفته (شد از شهر) برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
مردم ديده ز لطف رخ او در رخ او
عکس خود ديد گمان برد که مشکين خالیست
میچکد شير هنوز از لب همچون شکرش
گر چه در شيوهگری هر مژهاش قتالیست
اي که انگشتنمایی به کرم در همه شهر
وه که در کار غريبان عجبت اهمالیست
بعد از اينم نبود شائبه در جوهر فرد
که دهان تو در اين نکته خوش استدلالیست
مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد
نيت خير مگردان که مبارک فالیست
کوه اندوه فراقت به چه حالت (حیلت) بکشد
حافظ خسته که از ناله تنش چون نالیست
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations -
یارب این شمع دلافروز ز کاشانهی کیست ۰۶۷
«««««میبهـا»»»»»
غزل نمره ۰۶۷
فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان
يا رب (آن) اين شمع دل افروز، ز کاشانهی کيست؟
جان ما سوخت، بپرسيد که جانانه کيست
حاليا خانهبرانداز دل و دين من است
تا در آغوش که میخسبد و همخانه کيست
بادهی لعل لبش، کز لب من دور مباد
راح روح که و پيمانده پيمانه کيست؟
دولت صحبت آن شمع سعادتپرتو
بازپرسيد خدا را، که به پروانه کيست
(میدمد) میدهد هر کسش افسونی و معلوم نشد
که دل نازک او، مايل افسانه کيست
يا رب آن شاهوش ماهرخ زهرهجبين (مهرفروغ)
در يکتای که و گوهر يکدانه کيست؟
گفتم آه از دل ديوانهی حافظ بی تو
زير لب خندهزنان گفت که ديوانه کيست؟
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations -
بنال بلبل اگر با منت سر یاریست ۰۶۶
«««««میبهـا»»»»»
غزل نمره ۰۶۶
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان
بنال بلبل اگر با منت سر ياریست
که ما دو عاشق زاريم و کار ما زاریست
در آن (زمان) زمين که نسيمی وزد ز طرهی دوست
چه جای دم زدنِ نافههای تاتاریست
بيار باده که رنگين کنيم جامه زرق
که مست جام غروريم و نام هشياريست
خيال زلف تو پختن نه کار (خامان است) هر خاميست
که زير سلسله رفتن طريق عياریست
لطيفهایست نهانی، که عشق از او خيزد
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست
جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال
هزار نکته در اين کار و بار دلداریست
(برهنگان طریقت) قلندران حقيقت به نيم جو نخرند
قبای اطلس آن کس که از هنر عاریست
به آستان تو مشکل توان رسيد آری
عروج بر فلک سروری به دشواریست
سحر کرشمهی چشمت به خواب میديدم
زهی مراتب خوابی که به ز بيداریست
دلش به ناله ميازار و ختم کن حافظ
که رستگاری جاويد، در کمآزاریست
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations -
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست ۰۶۵
«««««میبهـا»»»»»
غزل نمره ۶۵
مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان
خوشتر ز عيش و صحبت و باغ و بهار چيست؟
ساقی کجاست؟ گو سبب انتظار چيست؟
هر وقت خوش که دست دهد، مغتنم شمار
کس را وقوف نيست، که (فرجام) انجام کار چيست
پيوند عمر، بسته به مويیست، هوش دار
غمخوار خويش باش، غم روزگار چيست؟
معنی آب زندگی و روضهی ارم
جز طرف جويبار و می خوشگوار چيست؟
مستور و مست، هر دو چو از يک قبيلهاند
ما دل به عشوهی که دهيم؟ اختيار چيست؟
راز درون پرده چه داند فلک؟ خموش!
ای مدعی! نزاع تو با پردهدار چيست؟
سهو و خطای بنده گرش (هست اعتبار) اعتبار نيست
معنی عفو و رحمت آمرزگار چيست؟
زاهد شراب کوثر و حافظ پياله خواست
تا در ميانه خواستهی کردگار چيست
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations -
اگرچه عرض هنر پیش یار بیادبیست ۰۶۴
«««««میبهـا»»»»»
غزل نمره ۰۶۴
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان
اگر چه عرض هنر پيش يار بیادبیست
زبان خموش وليکن دهان پر از عربیست
پری نهفته رخ و ديو در کرشمهی حسن
بسوخت ديده ز حيرت که اين چه بوالعجبیست
در اين چمن گل بیخار کس (نمیچیند) نچيد آری
چراغ مصطفوی با شرار بولهبیست
سبب مپرس که چرخ از چه سفلهپرور شد
که کامبخشی او را بهانه بیسببیست
به نيم جو نخرم طاق خانقاه و رباط
مرا که مصطبه ايوان و پای خم طنبیست
جمال دختر رز نور چشم ماست مگر
که در نقاب زجاجی و پرده عنبیست
(دوای درد خود اکنون از آن مفرح جوی
که در صراحی چینی و ساغر حلبیست)
هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه
کنون که مست و خرابم صلاح بیادبیست
(هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه
کنون چو مست و خرابم صلای بیادبی) مولانا
بيار می که چو حافظ هزارم (مدامم) استظهار
به گريه سحری و نياز نيمشبیست
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations -
روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست ۰۶۳
«««««میبهـا»»»»»
غزل نمره ۶۳
مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان
روی تو کس نديد و هزارت رقيب هست
در غنچهای هنوز و صدت عندليب هست
هرچند دورم از تو که دور از تو کس مباد
لیکن امید وصل توأم عنقریب هست
گر آمدم به کوی تو چندان غريب نيست
چون من در آن ديار هزاران (فراوان) غريب هست
در عشق خانقاه و خرابات فرق نيست
هر جا که هست پرتو روی حبيب هست
آن جا که کارِ (حسن) صومعه را جلوه میدهند
ناقوس دير راهب و نام صليب هست
عاشق که شد که يار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نيست وگرنه طبيب هست
فرياد حافظ اين همه آخر به هرزه نيست
هم قصهای غريب و حديثی عجيب هست
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations