23 Min.

Hidden Seed(Nowruz Edition‪)‬ Radio Yarand

    • Kunst

می گه برا برنامه بهار بنویس قبل اینکه برم یه برنامه بدیم.
می گم حال و اوضاعم مساعد نیست! نامساعد می شه حال و اوضاع ملت این شب عیدی.
می گه دیگه مواظب باش نمالی به جدول تمیز از کار در بیاری.
این شب عیدیه حالمون مساعد نیست. سعی می کنم همش روکش چرمی مات بکشم رو دردا ولی خب درد زیر لباسشم درد داره.
میلیون بار تاحالا شنیدین که زندگی مثل چهارفصل می مونه. بچگی و نوجوونی باهاار، جوونی تابستون، میانسالی پاییز، زمستونم پیری و فااااتحه.
نمی دونیم چهارشنبه شب ناخن گرفتیم، پا رو دم گربه گذاشتیم، از وسط سفره رد شدیم یا چی شد که یه زلزله حدود چهل ریش تری اومد مدار زمین ما رو عوض کرد از باهار پرت شدیم تو پاییز زمستون.
سرد شده هوا ما هم خودمونو مچاله کردیم. ما که همش خوابیم.
خیلیاتون نیستید ببینید شهر چه شکلی شده. همه جا شده پر دست فروش. همه نشستن تو مترو و میدون و بلوار، منتظرن بهشون دست بدی بفروشن. نه اینکه مغازه ندارن و مالیات بر ارزش افزوده نمی دن، لامصبا ارزونم می فروشن. شغل شریفیه.
یه سری دیگه هم رفتن تو کار جابجایی آنلاین. زنگ می زنی بهشون می گی آقا من می خوام جا به جا بشم. میاد جا به جات می کنه و میره.
یه سری دیگه شدن خطی فرودگاه. می کوبن می رن تا اونجا، امیدشونو وصل می کنن به چمدون، یکم نگاهش می کنن، سعی می کنن بخندن، یه ایشالا زود می بینمت دروغی می گن و وایمیستن نگا می کنن و فحش خار و مادر و می بندن به مصب کسی که دمای هوای این خونه رو انقدر آورد پایین.
توصیه نامه یا به قول فرنگیا ریکامندیشن هم دیگه لازم نداره. ته رزومه یه خط می نویسی فلانی دوستم داره مطمئنن می گیرنت.
ولش کن اینا رو. بذار براتون بگم امسال چی مد شده.
امسال دست هرکی می بینی یه کاسه فیروزه ایه که شبیه حوض درستش کردن. بعضیاشون کفِشم کاشی کاری کردن برا ماهی قرمزا.
ولی امان از تجریش شب عید. هنوز همونجوریه که وقتی شما هم بودین. می ری تو بازارچه اش سوزن نمی شه انداخت. از یه سر می ری هنوزم سمنو عمه لیلا هست و سقف بازارچه و نمکای نذری امامزاده صالح و اون سر بازارچه ام سید مهدی. البته خودش دیگه نیست.
امان از بساطیای هفت حوض و گیشا و جمهوری. خیابونا شده مثل لباس کولیا. رنگارنگ ولی خاک گرفته.راستی تازگیا به درختاهم برق وصل کردن ازشون نور بالا پایین می ره. دیروز داشتم با یکی شون مذاکره می کردم گفتم خوب بَزَکت کردن :دی
یا ناله ای کرد گفت بابا این پدرسگ نورش شبا نمی ذاره بخوابیم.
یه سری سیخم کاشتن بهش می گن مال. حالا مالِ کی دیگه نمی دونم. ولی تا بخوای شلوووغ ملت دارن ازش بالا می رن.
دیشب اولین بارون بهاری زد. یه نم آبی هنوز ته جوبای ولیعصر هست. هنوزم یه بوی خاکی بلند می شه اگه

می گه برا برنامه بهار بنویس قبل اینکه برم یه برنامه بدیم.
می گم حال و اوضاعم مساعد نیست! نامساعد می شه حال و اوضاع ملت این شب عیدی.
می گه دیگه مواظب باش نمالی به جدول تمیز از کار در بیاری.
این شب عیدیه حالمون مساعد نیست. سعی می کنم همش روکش چرمی مات بکشم رو دردا ولی خب درد زیر لباسشم درد داره.
میلیون بار تاحالا شنیدین که زندگی مثل چهارفصل می مونه. بچگی و نوجوونی باهاار، جوونی تابستون، میانسالی پاییز، زمستونم پیری و فااااتحه.
نمی دونیم چهارشنبه شب ناخن گرفتیم، پا رو دم گربه گذاشتیم، از وسط سفره رد شدیم یا چی شد که یه زلزله حدود چهل ریش تری اومد مدار زمین ما رو عوض کرد از باهار پرت شدیم تو پاییز زمستون.
سرد شده هوا ما هم خودمونو مچاله کردیم. ما که همش خوابیم.
خیلیاتون نیستید ببینید شهر چه شکلی شده. همه جا شده پر دست فروش. همه نشستن تو مترو و میدون و بلوار، منتظرن بهشون دست بدی بفروشن. نه اینکه مغازه ندارن و مالیات بر ارزش افزوده نمی دن، لامصبا ارزونم می فروشن. شغل شریفیه.
یه سری دیگه هم رفتن تو کار جابجایی آنلاین. زنگ می زنی بهشون می گی آقا من می خوام جا به جا بشم. میاد جا به جات می کنه و میره.
یه سری دیگه شدن خطی فرودگاه. می کوبن می رن تا اونجا، امیدشونو وصل می کنن به چمدون، یکم نگاهش می کنن، سعی می کنن بخندن، یه ایشالا زود می بینمت دروغی می گن و وایمیستن نگا می کنن و فحش خار و مادر و می بندن به مصب کسی که دمای هوای این خونه رو انقدر آورد پایین.
توصیه نامه یا به قول فرنگیا ریکامندیشن هم دیگه لازم نداره. ته رزومه یه خط می نویسی فلانی دوستم داره مطمئنن می گیرنت.
ولش کن اینا رو. بذار براتون بگم امسال چی مد شده.
امسال دست هرکی می بینی یه کاسه فیروزه ایه که شبیه حوض درستش کردن. بعضیاشون کفِشم کاشی کاری کردن برا ماهی قرمزا.
ولی امان از تجریش شب عید. هنوز همونجوریه که وقتی شما هم بودین. می ری تو بازارچه اش سوزن نمی شه انداخت. از یه سر می ری هنوزم سمنو عمه لیلا هست و سقف بازارچه و نمکای نذری امامزاده صالح و اون سر بازارچه ام سید مهدی. البته خودش دیگه نیست.
امان از بساطیای هفت حوض و گیشا و جمهوری. خیابونا شده مثل لباس کولیا. رنگارنگ ولی خاک گرفته.راستی تازگیا به درختاهم برق وصل کردن ازشون نور بالا پایین می ره. دیروز داشتم با یکی شون مذاکره می کردم گفتم خوب بَزَکت کردن :دی
یا ناله ای کرد گفت بابا این پدرسگ نورش شبا نمی ذاره بخوابیم.
یه سری سیخم کاشتن بهش می گن مال. حالا مالِ کی دیگه نمی دونم. ولی تا بخوای شلوووغ ملت دارن ازش بالا می رن.
دیشب اولین بارون بهاری زد. یه نم آبی هنوز ته جوبای ولیعصر هست. هنوزم یه بوی خاکی بلند می شه اگه

23 Min.

Top‑Podcasts in Kunst

Zwei Seiten - Der Podcast über Bücher
Christine Westermann & Mona Ameziane, Podstars by OMR
Augen zu
ZEIT ONLINE
life is felicious
Feli-videozeugs
Clare on Air
Yana Clare
eat.READ.sleep. Bücher für dich
NDR
Was liest du gerade?
ZEIT ONLINE