141 episodes

می‌ترسید بی‌آنکه بداند می‌ترسد.
غمگین بود بی‌آنکه بداند از چه.
می‌خواست برود، بی‌آنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بی‌آنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازه و ساده‌تر از اسمش، ریشه‌ی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی می‌کنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم. _
من فرزین رنجبر هستم.

رواق / Ravaq Farzin Ranjbar

    • Health & Fitness

می‌ترسید بی‌آنکه بداند می‌ترسد.
غمگین بود بی‌آنکه بداند از چه.
می‌خواست برود، بی‌آنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بی‌آنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازه و ساده‌تر از اسمش، ریشه‌ی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی می‌کنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم. _
من فرزین رنجبر هستم.

    تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست ۰۳۶

    تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست ۰۳۶

    غزل نمره ۰۳۶
    فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان

    تا سر زلف تو در دست نسيم افتادست
    دل سودازده از غصه دو نيم افتادست

    چشم جادوی تو خود عين سواد سحر است
    ليکن اين هست که اين نسخه سقيم افتادست

    در خم زلف تو آن خال سيه دانی چيست
    نقطه دوده که در حلقه جيم افتادست

    زلف مشکين تو در گلشن فردوس عذار
    چيست طاووس که در باغ نعيم افتادست

    دل من در هوس بوی تو ای مونس جان
    خاک راهيست که در دست نسيم افتادست

    همچو گرد اين تن خاکی نتواند برخاست
    از سر کوی تو زان رو که عظيم افتادست

    سايه قد تو بر قالبم ای عيسی دم
    عکس روحيست که بر عظم رميم افتادست

    آن که جز کعبه مقامش نبد از ياد لبت
    بر در ميکده ديدم که مقيم افتادست

    حافظ دلشده (گمشده) را با غمت ای يار (جان) عزيز
    اتحاديست که در عهد قديم افتادست


    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

    • 57 min
    برو به کار خود ای واعظ این چه فریاد است ۰۳۵

    برو به کار خود ای واعظ این چه فریاد است ۰۳۵

    غزل نمره ۰۳۵
    مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان

    برو به کار خود ای واعظ اين چه فريادست
    مرا فتاد دل از ره تو را چه افتادست

    ميان او که خدا آفريده است از هيچ
    دقيقه‌ايست که هيچ آفريده نگشادست

    به کام تا نرساند مرا لبش چون نای
    نصيحت همه عالم به گوش من بادست

    گدای کوی تو از هشت خلد مستغنی‌ست
    اسير عشق (بند) تو از هر دو عالم آزادست

    اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی
    اساس هستی من زان خراب آبادست

    دلا منال ز بيداد و جور يار که يار
    تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست
    تو را نصيب همين داد و اين تو را دادست
    (نور عثمانیه)

    برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظ
    کز اين فسانه و افسون مرا بسی يادست


    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

    • 58 min
    رواق منظر چشم من آشیانه‌ی توست ۰۳۴

    رواق منظر چشم من آشیانه‌ی توست ۰۳۴

    غزل نمره ۰۳۴
    مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان

    رواق منظر چشم من آشيانه (آستانه) توست
    کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

    به لطف (زلف و) خال و خط از عارفان ربودی دل
    لطيفه‌های عجب زير دام و دانه توست

    دلت به وصل گل ای بلبل صبا (سحر) خوش باد
    که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست

    علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن
    که اين (آن) مفرح ياقوت در خزانه توست

    به تن مقصرم از دولت ملازمتت
    ولی خلاصه (ملازم)جان خاک آستانه توست

    من آن نيم که دهم نقد دل به هر شوخی
    در خزانه به مهر تو و نشانه توست

    تو خود چه لعبتی ای شهسوار شيرين کار
    که توسنی چو فلک رام تازيانه توست

    چه جای من که بلغزد سپهر شعبده‌باز
    از اين حيل که در انبانه بهانه توست

    سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد
    که شعر حافظ شيرين سخن ترانه توست


    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

    • 1 hr 1 min
    خلوت‌گزیده را به تماشا چه حاجت است ۰۳۳

    خلوت‌گزیده را به تماشا چه حاجت است ۰۳۳

    غزل نمره ۰۳۳
    مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلن

    خلوت گزيده را به تماشا چه حاجت است
    چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است

    جانا به حاجتی که تو (می‌خواهی از خدای) را هست با خدا
    کآخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است

    اي پادشاه حسن خدا را بسوختيم
    آخر سوال کن که گدا را چه حاجت است

    ارباب حاجتيم و زبان سوال نيست
    در حضرت کريم تمنا چه حاجت است

    محتاج قصه (جنگ) نيست گرت قصد خون ماست
    چون رخت از آن توست به يغما چه حاجت است

    جام جهان نماست ضمير منير دوست
    اظهار احتياج خود آن جا چه حاجت است

    آن شد که بار منت ملاح بردمی
    گوهر چو دست داد به دريا چه حاجت است

    اي مدعی برو که مرا با تو کار نيست
    احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است

    اي عاشق گدا چو لب روح بخش يار
    می‌داندت وظيفه تقاضا چه حاجت است

    حافظ تو ختم کن که هنر خود عيان شود
    با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است


    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

    • 59 min
    خدا که صورت ابروی دلگشای تو بست ۰۳۲

    خدا که صورت ابروی دلگشای تو بست ۰۳۲

    غزل نمره ۰۳۲
    مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان

    خدا که صورت ابروی دلگشای تو بست
    گشاد کار من اندر کرشمه‌های تو بست

    مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند
    زمانه تا قصب نرگس (زرکش) قبای تو بست

    ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشود
    نسيم گل چو دل اندر پی هوای تو بست

    مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد
    ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست

    چو نافه بر دل مسکين من گره مفکن
    که عهد با سر زلف گره‌گشای تو بست

    تو خود وصال (حیات) دگر بودی ای نسيم (زمان) وصال
    خطا نگر که دل اميد در وفای تو بست

    (هم از نسیم تو روزی گشایشی یابد
    چو غنچه هرکه دل اندر پی هوای تو بست)

    ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت
    به خنده گفت که حافظ برو که پای تو بست


    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

    • 1 hr
    آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است ۰۳۱

    آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است ۰۳۱

    غزل نمره ۰۳۱
    فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلان

    آن شب قدری که گويند (جویند) اهل خلوت امشب است
    يا رب اين تاثير دولت از کدامين کوکب است

    تا به گيسوی تو دست ناسزايان کم رسد
    هر دلی در حلقه‌ای در ذکر يارب يارب است

    کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف
    صد هزارش گردن جان زير طوق غبغب است

    شهسوار من که مه آيينه‌دار روی اوست
    تاج خورشيد بلندش خاک نعل مرکب است

    عکس (تاب) خوی بر عارضش بين کآفتاب گرم رو
    در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است

    من نخواهم کرد ترک لعل يار و جام می
    زاهدان معذور داريدم که اينم مذهب است

    اندر آن ساعت (موکب) که بر پشت صبا بندند زين
    با سليمان چون برانم من که مورم مرکب است

    آن که ناوک بر دل من زيرچشمی می‌زند
    قوت جان حافظش در خنده زير لب است

    آب حيوانش ز منقار بلاغت می‌چکد
    زاغ کلک من به‌نام‌ايزد چه عالی مشرب است


    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

    • 1 hr 2 min

Top Podcasts In Health & Fitness

Huberman Lab
Scicomm Media
The Psychology of your 20s
iHeartPodcasts
SEE ON MUL GEENIDES
@seeonmulgeenides
Tervise Progress
Helle Tõnts
Feel Better, Live More with Dr Rangan Chatterjee
Dr Rangan Chatterjee: GP & Author
Heaolu jutud
Silja Siller

You Might Also Like

رادیو راه با مجتبی شکوری
رادیو راه
جافکری | Jafekri
Amirali Gh
‌BPLUS بی‌پلاس پادکست فارسی خلاصه کتاب
Ali Bandari
پادکست رخ
Rokh Podcast
لام تا کلام
Solmaz Barghgir
Radio Deev/پادکست رادیو دیو
RadioDeev