تونل مجلهی داستانی بیدار
-
- Society & Culture
مرد جوانی که آن بعدازظهر یکشنبه سوار قطار همیشگیاش شد بیست و چهار ساله و چاق بود. چاق بود تا از خودش نگهداری کند، چرا که هر چیز نامعمولی میترساندش. براستی، این بینش شفاف شاید تنها توانایی واقعیای بود که داشت، و حتی همین هم برایش گران میآمد. هرچند چاقیاش در کل از تنش نگهداری میکرد، نیاز میدید تا هر گونه سوراخ در تنش را که از آن اثرهای وحشتناک درون میشدند پر کند. سیگار میکشید (اورموند برزیل ۱۰). عینک آفتابی روی عینک معمولش میگذاشت. حتی گوشهایش را با تکههایی از پنبه پر میکرد. در بیست و چهارسالگی هنوز به پدر و مادرش وابسته بود، در نتیجهی درس خواندن بیپایانش در دانشگاه. و تا دانشگاه دو ساعت از خانه راه بود با قطار.
مرد جوانی که آن بعدازظهر یکشنبه سوار قطار همیشگیاش شد بیست و چهار ساله و چاق بود. چاق بود تا از خودش نگهداری کند، چرا که هر چیز نامعمولی میترساندش. براستی، این بینش شفاف شاید تنها توانایی واقعیای بود که داشت، و حتی همین هم برایش گران میآمد. هرچند چاقیاش در کل از تنش نگهداری میکرد، نیاز میدید تا هر گونه سوراخ در تنش را که از آن اثرهای وحشتناک درون میشدند پر کند. سیگار میکشید (اورموند برزیل ۱۰). عینک آفتابی روی عینک معمولش میگذاشت. حتی گوشهایش را با تکههایی از پنبه پر میکرد. در بیست و چهارسالگی هنوز به پدر و مادرش وابسته بود، در نتیجهی درس خواندن بیپایانش در دانشگاه. و تا دانشگاه دو ساعت از خانه راه بود با قطار.
28 min