سعدی تراپی سعدی تراپی
-
- Arts
-
سعدی تراپی
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
-
87- می روم با درد و حسرت از دیارت خیر باد
میروم با درد و حسرت از دیارت خیر باد
میگذارم جان به خدمت یادگارت خیر باد
سر ز پیشت برنمیآرم ز دستور طلب
شرم میدارم ز روی گلعذارت خیر باد
هر کجا باشم دعا گویم همی بر دولتت
از خدا باد آفرین بر روزگارت خیر باد
گر دهد عمرم امان رویت ببینم عاقبت
ور بمیرم در غریبی ز انتظارت خیر باد
گر ز چین زلف تو بویی رسد بر خاک ما
زنده برخیزم ز بوی مشکبارت خیر باد
گر ز من یاد آوری بنویس آنجا قطعهای
سعدیا آن گفتههای آبدارت خیر بادFrederic Chopin - Grande Polonaise Brillante Proceder An Andante Spianato Op. 22
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information. -
86- قیامتست سفر کردن از دیار حبیب
قیامتست سفر کردن از دیار حبیب
مرا همیشه قضا را قیامتست نصیب
به ناز خفته چه داند که دردمند فراق
به شب چه میگذراند علیالخصوص غریب ؟
به قهر میروم و نیست آن مجال که باز
به شهر دوست قدم در نهم ز دست رقیب
پدر به صبر نمودن مبالغت میکرد
ک ای پسر بس ازین روزگار بیترتیب
جواب دادم ازین ماجرا که ای باب
چو درد من نپذیرد دوا به جهد طبیب
مدار توبه توقع ز من که در مسجد
سماع چنگ تأمل کنم نه وعظ خطیب
به مکتب ارچه فرستادیم نکو نامد
گرفته ناخن چکنم به زخم چوب ادیب
هنوز بوی محبت ز خاکم آید اگر
جدا شود به لحد بند بندم از ترکیب
به اختیارندارد سر سفر سعدی
ستم غریب نباشد ز روزگار عجیب
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information. -
85- می ندانم چکنم چاره من این دستان را
میندانم چکنم چاره من این دستان راتا به دست آورم آن دلبر پردستان رااو به شمشیر جفا خون دلم میریزدتابه خون دل من رنگ کند دستان رامن بیچاره تهیدستم ازان میترسمکه وصالش ندهد دست تهیدستان رادامن وصلش اگر من به کف آرم روزیندهم تا به قیامت دگر از دست آن رادر صفاتش نرسد گرچه بسی شرح دهدطوطی طبع من آن بلبل پردستان راهوس اوست دلم را چه توان گفت اگردست بر سرو بلندش نرسد پستان را؟نرگس مست وی آزار دلم میطلبدآنکه در عربده میآورد او مستان راگر ببینم رخ خوبش نکنم میل به باغزانکه چون عارض او نیست گلی بستان راهر که دیدست نگارین من اندر همه عمربه تماشا نرود هیچ نگارستان رانیست شد سعدی ازین واقعه و نیست عجبگر غم فرقت او نیست کند هستان راFrederic Chopin - Nocturne in C-sharp Min
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information. -
84- اگر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوز
اگر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوز
به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز
ندانم از پی چندین جفا که با من کرد
نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟
به راز گفتم با دل، ز خاطرش بگذار
جواب داد فلانی ازان ماست هنوز
چو مرده باشم اگر بگذرد به خاک لحد
به بانگ نعره برآید که جان ماست هنوز
عداوت از طرف آن شکسته پیمانست
وگرنه از طرف ما همان صفاست هنوز
بتا تو روی ز من برمتاب ودستم گیر
که در سرم ز تو آشوب و فتنههاست هنوز
کجاست خانهٔ قاضی که در مقالت عشق
میان عاشق و معشوق ماجراست هنوز
نیازمندی من در قلم نمیگنجد
قیاس کردم و ز اندیشهها و راست هنوز
سلام من برسان ای صبا به یار و بگو
که سعدی از سر عهد تو برنخاست هنوزموسیقی : برداشت دوم. پیمان یزدانیان
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information. -
83- هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی
هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشینیکبخت آن که تو در هر دو جهانش باشیغم و اندیشه در آن دایره هرگز نرودبه حقیقت که تو چون نقطه میانش باشیهرگزش باد صبا برگ پریشان نکندبوستانی که چو تو سرو روانش باشیهمه عالم نگران تا نظر بخت بلندبر که افتد که تو یک دم نگرانش باشیتشنگانت به لب ای چشمه حیوان مردندتشنهتر آن که تو نزدیک دهانش باشیگر توان بود که دور فلک از سر گیرندتو دگر نادره دور زمانش باشیوصفت آن نیست که در وهم سخندان گنجدور کسی گفت مگر هم تو زبانش باشیچون تحمل نکند بار فراق تو کسیبا همه درد دل آسایش جانش باشیای که بی دوست به سر مینتوانی که بریشاید ار محتمل بار گرانش باشیسعدی آن روز که غوغای قیامت باشدچشم دارد که تو منظور نهانش باشیZbigniew Preisner. The Streets of New York
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information. -
82- ما سپر انداختیم گر تو کمان می کشی
ما سپر انداختیم گر تو کمان میکشی
گو دل ما خوش مباش گر تو بدین دلخوشی
گر بکشی بندهایم ور بنوازی رواست
ما به تو مستأنسیم تو به چه مستوحشی
گفتی اگر درد عشق پای نداری گریز
چون بتوانم گریخت تا تو کمندم کشی
دیده فرودوختیم تا نه به دوزخ برد
باز نگه میکنم سخت بهشتی وشی
غایت خوبی که هست قبضه و شمشیر و دست
خلق حسد میبرند چون تو مرا میکشی
موجب فریاد ما خصم نداند که چیست
چاره مجروح عشق نیست به جز خامشی
چند توان ای سلیم آب بر آتش زدن
کآب دیانت برد رنگ رخ آتشی
آدمی هوشمند عیش ندارد ز فکر
ساقی مجلس بیار آن قدح بی هشی
مست می عشق را عیب مکن سعدیا
مست بیفتی تو نیز گر هم از این می چشیzbigniew preisner. to love
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
Customer Reviews
صبح بخیر قشنگ:)
اقا شروع صبحامونو قشنگ میکنی:)
نقد
انتخاب سوژه عالی…لوگو مطلوب…. اجرا افتضاح….دوست عزیز چرا زور میزنی؟اون خسرو شکیبایی بود…اون بزرگوار شاملو بود..اون هزاران آدمی که صدای زیبایی داشتن و پیدا نشدن…ول کن برادر…درست بخون شعر رو ،اصلا نمیشه راحت گوش کرد…سعدی رو نابود می کنی!!