طوطی و آفتابگردان مجلهی داستانی بیدار
-
- Society & Culture
بهقفس پرنده نگاه کردم. ساک خرید را از یک شانه بهشانهی دیگر انداختم. پرندهی داخل قفس، بدنی لاغر و بالهای سبز داشت. قفس، در بیرون مغازه روی صندلی گذاشته شده بود. پرنده، طوطیوار تکرار میکرد: «بیا بریم، بیا بریم، بیا بریم!» با خودم فکر کردم: «کجا میخواهد برود؟ با کی میخواهد برود؟ با من؟».
بهقفس پرنده نگاه کردم. ساک خرید را از یک شانه بهشانهی دیگر انداختم. پرندهی داخل قفس، بدنی لاغر و بالهای سبز داشت. قفس، در بیرون مغازه روی صندلی گذاشته شده بود. پرنده، طوطیوار تکرار میکرد: «بیا بریم، بیا بریم، بیا بریم!» با خودم فکر کردم: «کجا میخواهد برود؟ با کی میخواهد برود؟ با من؟».
2 min