Ganje Hozour audio Program #926 Ganj e Hozour Programs
-
- Technology
برنامه شماره ۹۲۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۲۶ ژوئیه ۲۰۲۲ - ۵ مردادبرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۲۶ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دستیابی به فایل صوتی برنامه ۹۲۶ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۲۶ (نسخهی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۲۶ (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsاسیرِ شیشه کن آن جنّیانِ(۱) دانا رابریز خونِ دل آن خونیانِ صَهبا(۲) راربودهاند کلاهِ هزار خسرو راقبایِ لعل ببخشیده چهرهٔ ما رابه گاهِ جلوه چو طاووس عقلها بردهگشاده چون دلِ عشّاق پرِّ رعنا راز عکسشان فلکِ سبز رنگ لعل شودقیاس کن که چگونه کنند دلها را؟درآورند به رقص و طرب به یک جرعههزار پیرِ ضعیفِ بمانده برجا راچه جایِ پیر که آبِ حیاتِ خلّاقاندکه جان دهند به یک غمزه جمله اشیا راشکرفروشِ چنین چُست هیچ کس دیدهست؟سخنشناس کند طوطیِ شِکَرخا رازهی لطیف و ظریف و زهی کریم و شریفچنین رفیق بباید طریقِ بالا(۳) راصلا زدند همه عاشقانِ طالب راروان شوید به میدان پیِ تماشا رااگر خزینهٔ قارون به ما فرو ریزندز مغزِ ما نتوانند بُرد سودا رابیار ساقیِ باقی که جانِ جانهاییبریز بر سرِ سودا شرابِ حَمرا(۴) رادلی که پند نگیرد ز هیچ دلداریبَرو گمار دمی آن شرابِ گیرا(۵) رازهی شراب که عشقش به دستِ خود پختهستزهی گهر که نبودهست هیچ دریا راز دستِ زُهره(۶) به مرّیخ(۷) اگر رسد جامشرها کند به یکی جرعه خشم و صفرا راتو ماندهای و شراب و همه فنا گشتیمز خویشتن چه نهان میکنی تو سیما را؟ولیک غیرتِ لالاست(۸) حاضر و ناظرهزار عاشق کُشتی برایِ لالا رابه نفی لا لا گوید به هر دمی لالابزن تو گردنِ لا را، بیار الّا رابده به لالا جامی، از آنکه میدانیکه علم و عقل رباید هزار دانا راو یا به غمزهٔ شوخت(۹) به سویِ او بنگرکه غمزهٔ تو حیاتیست ثانی اَحیا رابه آب ده تو غبارِ غم و کدورت رابه خواب درکن آن جنگ را و غوغا راخدای عشق فرستاد تا دَرو پیچیمکه نیست لایقِ پیچش(۱۰) مَلَک تعالی رابماند نیم غزل در دهان و ناگفتهولی دریغ که گم کردهام سر و پا رابرآ، بتاب بر افلاک شمسِ تبریزیبه مغزِ نغز بیارای برجِ جوزا(۱۱) را(۱) جنّیان: جمعِ جنّی، و جنّی
برنامه شماره ۹۲۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۲۶ ژوئیه ۲۰۲۲ - ۵ مردادبرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۲۶ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دستیابی به فایل صوتی برنامه ۹۲۶ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۲۶ (نسخهی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۲۶ (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsاسیرِ شیشه کن آن جنّیانِ(۱) دانا رابریز خونِ دل آن خونیانِ صَهبا(۲) راربودهاند کلاهِ هزار خسرو راقبایِ لعل ببخشیده چهرهٔ ما رابه گاهِ جلوه چو طاووس عقلها بردهگشاده چون دلِ عشّاق پرِّ رعنا راز عکسشان فلکِ سبز رنگ لعل شودقیاس کن که چگونه کنند دلها را؟درآورند به رقص و طرب به یک جرعههزار پیرِ ضعیفِ بمانده برجا راچه جایِ پیر که آبِ حیاتِ خلّاقاندکه جان دهند به یک غمزه جمله اشیا راشکرفروشِ چنین چُست هیچ کس دیدهست؟سخنشناس کند طوطیِ شِکَرخا رازهی لطیف و ظریف و زهی کریم و شریفچنین رفیق بباید طریقِ بالا(۳) راصلا زدند همه عاشقانِ طالب راروان شوید به میدان پیِ تماشا رااگر خزینهٔ قارون به ما فرو ریزندز مغزِ ما نتوانند بُرد سودا رابیار ساقیِ باقی که جانِ جانهاییبریز بر سرِ سودا شرابِ حَمرا(۴) رادلی که پند نگیرد ز هیچ دلداریبَرو گمار دمی آن شرابِ گیرا(۵) رازهی شراب که عشقش به دستِ خود پختهستزهی گهر که نبودهست هیچ دریا راز دستِ زُهره(۶) به مرّیخ(۷) اگر رسد جامشرها کند به یکی جرعه خشم و صفرا راتو ماندهای و شراب و همه فنا گشتیمز خویشتن چه نهان میکنی تو سیما را؟ولیک غیرتِ لالاست(۸) حاضر و ناظرهزار عاشق کُشتی برایِ لالا رابه نفی لا لا گوید به هر دمی لالابزن تو گردنِ لا را، بیار الّا رابده به لالا جامی، از آنکه میدانیکه علم و عقل رباید هزار دانا راو یا به غمزهٔ شوخت(۹) به سویِ او بنگرکه غمزهٔ تو حیاتیست ثانی اَحیا رابه آب ده تو غبارِ غم و کدورت رابه خواب درکن آن جنگ را و غوغا راخدای عشق فرستاد تا دَرو پیچیمکه نیست لایقِ پیچش(۱۰) مَلَک تعالی رابماند نیم غزل در دهان و ناگفتهولی دریغ که گم کردهام سر و پا رابرآ، بتاب بر افلاک شمسِ تبریزیبه مغزِ نغز بیارای برجِ جوزا(۱۱) را(۱) جنّیان: جمعِ جنّی، و جنّی