اهل دنیا عاشق جاه اند از بیدانشی - ابوالمعانی بیدل شعرستان
-
- Arts
اهل دنیا عاشق جاه اند از بیدانشیآتش سوزان به چشمکودک نادان زر استغزل کاملتا نفس باقی است دردل رنگکلفت مضمراستآب این آیینهها یکسرکدورتپرور استفکر آسودن به شور آورده است این بحر رادر دل هر قطره جوش آرزویگوهر استساز آزادی همان گرد شکست آرزوستهرقدر افسرده گردد رنگ سامان پر استای حباب بیخبر از لاف هستی دم مزنصرفکم دارد نفس را آنکه آبش بر سر استدستگاهکلفت دل نیست جز عرضکمالچشمهٔ آیینهگر خاشاک درد جوهر استاهل دنیا عاشق جاه اند از بیدانشیآتش سوزان به چشمکودک نادان زر استمرگ ظالم نیست غیر از ترک سودای غرورشعله ازگردنکشیکر بگذرد خاکستر استراز ما صافیدلان پوشیده نتوان یافتنهرچه دارد خانهٔ آیینه بیرون در استمی کند زاهد تلاش صحبت میخوارگاناین هیولای جنون امروز دانش پیکر استدرطلسم حیرت ما هیچکس را بارنیستچشم قربانیکمینگاه خیال دیگر استگاهگاهی گریه منع انفعالم میکندجبههکم دارد عرق روزیکه مژگانم تر استبیدل از حال دلکلفت نصیب ما مپرسوای برآیینهایکان رانفس روشنگر استشاعر: حضرت ابوالمنعانی بیدل رحبقلم: جاوید فرهادبکوشش: فهیم هنرورRumiBalkhi.Com
اهل دنیا عاشق جاه اند از بیدانشیآتش سوزان به چشمکودک نادان زر استغزل کاملتا نفس باقی است دردل رنگکلفت مضمراستآب این آیینهها یکسرکدورتپرور استفکر آسودن به شور آورده است این بحر رادر دل هر قطره جوش آرزویگوهر استساز آزادی همان گرد شکست آرزوستهرقدر افسرده گردد رنگ سامان پر استای حباب بیخبر از لاف هستی دم مزنصرفکم دارد نفس را آنکه آبش بر سر استدستگاهکلفت دل نیست جز عرضکمالچشمهٔ آیینهگر خاشاک درد جوهر استاهل دنیا عاشق جاه اند از بیدانشیآتش سوزان به چشمکودک نادان زر استمرگ ظالم نیست غیر از ترک سودای غرورشعله ازگردنکشیکر بگذرد خاکستر استراز ما صافیدلان پوشیده نتوان یافتنهرچه دارد خانهٔ آیینه بیرون در استمی کند زاهد تلاش صحبت میخوارگاناین هیولای جنون امروز دانش پیکر استدرطلسم حیرت ما هیچکس را بارنیستچشم قربانیکمینگاه خیال دیگر استگاهگاهی گریه منع انفعالم میکندجبههکم دارد عرق روزیکه مژگانم تر استبیدل از حال دلکلفت نصیب ما مپرسوای برآیینهایکان رانفس روشنگر استشاعر: حضرت ابوالمنعانی بیدل رحبقلم: جاوید فرهادبکوشش: فهیم هنرورRumiBalkhi.Com
1 min