شعرستان Shaeristan - شعرستان
-
- Kunst
-
در این کانال ضمن دکلمه و تفسیر ابیات شعرای نامدار، تفسیر اشعار دیوان شمس تبریزی، دکلمه غزلیات، حکایات مثنوی معنوی، مجالس سبعه، مقالات شمس تبریزی و منتخب از فیه ما فیه حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی را نیز نشر خواهیم نمود.
درور
سایت شعرستان
Shaeristan.Com
-
جهانِ وحدتالوجود و کثرتالوجود
دمی با بیدلاز دیدِ عرفانی، جهانِ وحدتالوجود، قایم بهذاتِ خود است و کثرتالوجود، سایهای از عالمِ وحدت است، نه اصلِ وحدت. معرفت در بارهی جهانِ وحدت، در واقع معرّفت دربارهی جهانِ لایتناهی است که بهتعبیر بیدل، انسان با تمام انگیزه و عطش برای شناخت آن در مقامِ "حیرت" (تامل) که بیرون از ذهن و ضمیرِ او نیست، ایستادهاست:این قدر بیدل بهدامِ حیرتِ دل میتپمره ز من بیرون ندارد فکرِ گردون تاز منابوالمعانی بیدلجاوید فرهاد
-
به نزد من آن کس نکوخواه تست - سعدی شیرازی
حکايت مأمون با کنيزکبه نزد من آن کس نکوخواه تستکه گويد فلان خار در راه تستحکایت کامل:چو دور خلافت به مأمون رسيديکي ماه پيکر کنيزک خريدبه چهر آفتابي، به تن گلبنيبه عقل خردمند بازي کنيبه خون عزيزان فرو برده چنگسر انگشتها کرده عناب رنگبر ابروي عابد فريبش خضابچو قوس قزح بود بر آفتابشب خلوت آن لعبت حور زادمگر تن در آغوش مأمون ندادگرفت آتش خشم در وي عظيمسرش خواست کردن چو جوزا دو نيمبگفتا سر اينک به شمشير تيزبينداز و با من مکن خفت و خيزبگفت از که بر دل گزند آمدت؟چه خصلت ز من ناپسند آمدت؟بگفت ار کشي ور شکافي سرمز بوي دهانت به رنج اندرمکشد تير پيکار و تيغ ستمبه يک بار و بوي دهن دم به دمشنيد اين سخن سرور نيکبختبرآشفت نيک و برنجيد سختهمه شب در اين فکر بود و نخفتدگر روز با هوشمندان بگفتطبيعت شناسان هر کشوريسخن گفت با هر يک از هر دريدلش گرچه در حال از او رنجه شددوا کرد و خوشبوي چون غنچه شدپري چهره را همنشين کرد و دوستکه اين عيب من گفت، يار من اوستبه نزد من آن کس نکوخواه تستکه گويد فلان خار در راه تستبه گمراه گفتن نکو مي رويجفائي تمام است و جوري قويهر آنگه که عيبت نگويند پيشهنرداني از جاهلي عيب خويشمگو شهد شيرين شکر فايق استکسي را که سقمونيا لايق استچه خوش گفت يک روز دارو فروش:شفا بايدت داروي تلخ نوشاگر شربتي بايدت سودمندز سعدي ستان تلخ داروي پندبه پرويزن معرفت بيختهبه شهد عبارت برآميختهشاعر: سعدی شیرازی رحبقلم: علی منهاجبکوشش: فهیم هنرور
-
حقا که مرا دنیا بی دوست نمیباید - سعدی شیرازی
حقا که مرا دنیا بی دوست نمیبایدبا تفرقه خاطر دنیا به چه کار آیدغزل کاملسروی چو تو میباید تا باغ بیارایدور در همه باغستان سروی نبود شایددر عقل نمیگنجد در وهم نمیآیدکز تخم بنی آدم فرزند پری زایدچندان دل مشتاقان بربود لب لعلتکاندر همه شهر اکنون دل نیست که بربایدهر کس سر سودایی دارند و تمناییمن بنده فرمانم تا دوست چه فرمایدگر سر برود قطعا در پای نگارینشسهلست ولی ترسم کاو دست نیالایدحقا که مرا دنیا بی دوست نمیبایدبا تفرقه خاطر دنیا به چه کار آیدسرهاست در این سودا چون حلقه زنان بر درتا بخت بلند این در بر روی که بگشایدترسم نکند لیلی هرگز به وفا میلیتا خون دل مجنون از دیده نپالایدبر خسته نبخشاید آن سرکش سنگین دلباشد که چو بازآید بر کشته ببخشایدساقی بده و بستان داد طرب از دنیاکاین عمر نمیماند و این عهد نمیپایدگویند چرا سعدی از عشق نپرهیزدمن مستم از این معنی هشیار سری باید شاعر: حضرت سعدی شیرازی رحبقلم: دکتر علی منهاجبکوشش: فهیم هنرور
-
اهل دنیا عاشق جاه اند از بیدانشی - ابوالمعانی بیدل
اهل دنیا عاشق جاه اند از بیدانشیآتش سوزان به چشمکودک نادان زر استغزل کاملتا نفس باقی است دردل رنگکلفت مضمراستآب این آیینهها یکسرکدورتپرور استفکر آسودن به شور آورده است این بحر رادر دل هر قطره جوش آرزویگوهر استساز آزادی همان گرد شکست آرزوستهرقدر افسرده گردد رنگ سامان پر استای حباب بیخبر از لاف هستی دم مزنصرفکم دارد نفس را آنکه آبش بر سر استدستگاهکلفت دل نیست جز عرضکمالچشمهٔ آیینهگر خاشاک درد جوهر استاهل دنیا عاشق جاه اند از بیدانشیآتش سوزان به چشمکودک نادان زر استمرگ ظالم نیست غیر از ترک سودای غرورشعله ازگردنکشیکر بگذرد خاکستر استراز ما صافیدلان پوشیده نتوان یافتنهرچه دارد خانهٔ آیینه بیرون در استمی کند زاهد تلاش صحبت میخوارگاناین هیولای جنون امروز دانش پیکر استدرطلسم حیرت ما هیچکس را بارنیستچشم قربانیکمینگاه خیال دیگر استگاهگاهی گریه منع انفعالم میکندجبههکم دارد عرق روزیکه مژگانم تر استبیدل از حال دلکلفت نصیب ما مپرسوای برآیینهایکان رانفس روشنگر استشاعر: حضرت ابوالمنعانی بیدل رحبقلم: جاوید فرهادبکوشش: فهیم هنرورRumiBalkhi.Com
-
-
اول نام ابراهیم ثبت کن - عطار نیشابوری
اول نام ابراهیم ثبت کن - تذکره الاولیاء، عطار نیشابوریبکوشش: فهیم هنرور