Выпусков: 119

بنیاد فلسفه‌ی نوین ایران،
بر پایه‌ی جهان بینی گوهری و جهان آرایی نخستین ایران،
به زبان یابنده‌ی فرهنگ سیمرغی/زنخدایی ایران،
فیلسوف منوچهر جمالی

فرهنگ اصیل ایران / The original culture of Iran DADAR

    • Общество и культура

بنیاد فلسفه‌ی نوین ایران،
بر پایه‌ی جهان بینی گوهری و جهان آرایی نخستین ایران،
به زبان یابنده‌ی فرهنگ سیمرغی/زنخدایی ایران،
فیلسوف منوچهر جمالی

    فریاب خرد «۱۱» سپیده‌دم/بانگ نی

    فریاب خرد «۱۱» سپیده‌دم/بانگ نی

    دوستان . . . ای بانگ نای خوش سمر در بانگ تو طعم شکر/آید مرا شام و سحر از بانگ تو بوی وفا (مولوی) ، سپیده‌دم، بانگ نی است که جهان را از نو می‌آفریند. سپیده به چیم (معنای) نی است، و این نای است که می‌دمد و گاه نخست روز با دمیدن آغاز می‌شود. در این فلسفه می‌توان دریافت که در فرهنگ نخستین ایران، موسیقی، گیتی و مدنیت و بهروزی را می‌آفریند. موسیقی اصل کشش است. واژه‌ی آهنگ که از هنگ و هنج ساخته شده است، به سنگ بر می‌گردد. به سخن دیگر این کشش به سوی همدیگر گوهر چیزهاست که آنها را به هم متصل می‌سازد، و این یعنی همه در آفریدن و پیدایش هم‌بازند، بر خلاف ادیان ابراهیمی (نوری) که با امر باش بودن بوجود می‌آید؟ و این یعنی وجود از همان آغاز تحمیلی است!؟ (کن فيكون قرآنی) ، ما همیشه می‌اندیشیم که هر کرده‌ای باید کننده‌ای (فاعلی) داشته باشد؟ اینست که با نی، بدنبال نی‌نوازش می‌گردیم! ولی در فرهنگ ایران خدا اصل همه‌ی چیزهاست، نه کننده! یعنی همه‌ی چیزها نی هستند. بدینسان مولوی می‌گوید؛ بشنو این نی چون حکایت می‌کند/از جدایی‌ها شکایت می‌کند ، اینجا مولوی نی است. هر انسانی نی است. چونکه این خودش هست که می‌نوازد و نیازی به نی نواز ندارد... این سراندیشه‌ی «نای‌به» و اینهمانی‌اش با «وای‌به» که خدای ایران بودند، درست در سیمرغ چهره به خود گرفته، که برای ما فلسفه‌ی زندگی بوده، در این تصویر نمایان شده است. ولی شوربختانه ما امروزه می‌انگاریم که سیمرغ یک افسانه است! درحالیکه تجسم یک اندیشه‌ی بزرگ بوده است، که پیکریابی این نای است که وای در آن موسیقی می‌شود. واژه‌ی موسیقی یا موزیک از موسه ساخته شده است. مو در فرهنگ ایران به چیم نی بوده است. موسه=سه تا نی، از اینرو وای‌به یا سیمرغ یا آتش یا موسیقی.. اصل آفریننده‌ی سور و شادی و بهروزی و مهر در جهان بود. با پیدایش و آفرینش، گوهر موسیقی و آتش مهر در گیتی پدیدار می‌شد، نه با امر و قدرت! نی یا نای در فرهنگ نخستین ایران، رد همه‌ی اسباب موسیقی شمرده می‌شده است. فيلسوف منوچهر جمالی؛ می‌خواهم دوستان را هشیار سازم که، هر جنبش سیاسی، اجتماعی، هنری.. برای آزادی و آبادی ایران که استوار بر فلسفه‌ای نباشد که ریشه‌ای ژرف در فرهنگ شاد و نیرومند ایران دارد، دچار شکست خواهد شد! و من از فلسفه‌ای که ریشه در فرهنگ شاد و نیرومند ایران دارد سخن می‌گویم

    • 44 мин.
    فریاب خرد «۱۰» پگاه زیبا

    فریاب خرد «۱۰» پگاه زیبا

    دوستان . . . چندان که نگاه می‌کنم هر سویی/در باغ روان است ز کوثر جویی/ صحرا چو بهشت است ز کوثر کم گوی/بنشین به بهشت با بهشت رویی (خیام) با تجربه‌ی مستقیم زیبایی در آغاز است، که بهروزی و شادی و نیکی پیدایش می‌یابد. در سپیده‌دم، بامداد، پگاه، اوش‌بام.. تجربه نخست زیبایی، به جای دیدن نقص و زشتی و گناه! این یکی از گرانیگاه‌های فرهنگ گوهری ایران است. خروس جان=مرغ سروش و رشن=خدای اوشین‌گاه ، واژه‌ی روز (روشنی) در اصل روج، به‌روج، بهروز بوده است، که نام خرّم یا بیدخت یا دختر وای، سیمرغ باشد. به و بهی، نام جدی یا گدی است که پیشوند بهروز و نام خرّم یا دی است. به سخن دیگر، خدای زیبایی (خرّم)، روشنی نخستین در بامداد است. کندر=سمغ=ژد که از درخت سرو کوهی گرفته می‌شود، نام دیگرش اردوج=ارتاوج یا پیرو است، که به مانای تخم ارتای خوشه، و پیرو همان خوشه‌ی پروین است که تخم همه‌ی جان‌ها باشد. سرو در فرهنگ ایران، از یک سو اصل سرسبزی و همیشه تازه شوندگی در گیتی است، و از سوی دیگر اینهمانی با انسان (شاهنامه) دارد. زنخدا خرّم، جان یا شیره‌ی سیمرغ است. از اینرو نام روز نخست هر ماه و هر سال، خرّم‌ژدا بوده است. بدینسان فلسفه‌ی ایرانی برگرفته از ویژگی شیرابه، که به هم چسباندن مهری دارد، مهر اصل زیبایی است، می‌آید. گوهر زیبایی در فرهنگ ایران ارتاست، ولی این زیبایی در خرّم پدیدار می‌شود. دو روی یک سکه‌اند. ارتا، هوچهره است. و چیتره، تخمی است که می‌چهرد. به سخن دیگر، خودش دگرگون به رخسار می‌شود. ارتای هوچهره=سریره=زیبا، نخستین عنصر هر چیزیست که در مردمک چشم نیز هست و شیرابه‌ یا آتش افروخته این چشم، نگاه می‌شود. که به‌اور نامیده می‌شد، که همان اصل بینش زیبایی خرّم باشد. خرّم در نقش‌ها همیشه آیینه‌ای در دست داشت. به مانای این است که گیتی و هرچه در اوست، این آیینه است. بهشت، ویژگی ارتاوهیشت (اردیبهشت)، سیمرغ بوده است. روی نیکو، پیر را جوان کند و جوان را کودک و کودک را بهشت. دیدن زیبایی نخست در هر چیزی که کشف گوهر خدایی چیزهاست، انسان را به مهر آن چیز می‌کشاند و خود او را به کلی دگرگون و شاد و جوانمرد و نیک می‌کند. و نیکی، زاده از تجربه‌ی زیبایی از چیزها و انسان‌ها و جانوران.. در نخستین دید به هر چیزی در گیتی است

    • 39 мин.
    فریاب خرد «۹» یوغ/یوش/جوش

    فریاب خرد «۹» یوغ/یوش/جوش

    دوستان . . . جوانمردی، افشانندگی شادی و جان از درک مهر در خود است. اصل ستم، ستاندن و چاپیدن همه چیز بر پایه‌ی احساس کردن ناچیزی و بیچارگی و نابودی در خود است. به بنیاد فرهنگ ایران، می‌توان با شناخت ریشه‌ای واژه‌ی جوش/جوشیدن پی برد. از انبازی مهر، فوران کردن است. انسان پیش نیاکان ما، یی‌ما بوده است. کاریز=قنات=جوشان ، کاریز نی است که از آن می‌ریزد، پخش می‌کند. آذر=زرافشان=زن آموزگار ، یا به پستان، فشه‌تانه می‌گفتند. همان سیمرغ است که پستانش خرّم باشد. واژه‌ی نر، در اصل به نر و ماده باهم، جفت آفریننده در یک بن می‌گفتند. یکی از نام‌های درخت یا خوشه‌ی همه تخمه، هوآپه، خوآپه (واژه‌ی خوب امروز ما شده) بوده است. فلسفه‌ای که بر پایه‌ی آن، اتصال مستقیم همه‌ی تخمها/جانها به وسیله کاریز به بن هستی را بدون نیاز به واسطه نشان می‌دهد. یکی از نام‌های سیمرغ همین فرهنگ بوده که به کاریز هم می‌گفتند. آبتین=آب زهدان ، فریدون شیر از پستان گاو ماده‌ای که به رنگارنگی پرهای طاووس نر است، می‌نوشد

    • 34 мин.
    فریاب خرد «۸» سراندیشه جوانمردی

    فریاب خرد «۸» سراندیشه جوانمردی

    دوستان . . . صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست/بیار نفحه‌ای از گیسوی معنبر دوست/به جان او که به شکرانه جان برافشانم/اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست (حافظ) ، جوانمردی بیان گوهر و دین و منش مردمی ایرانی است. در فرهنگ ایران، انسانی که جوانمرد نیست، از انسانیت (سرشت آدمی) به دور است! جوانمردی بر خلاف تعریف امروزی، در بخشش اندکی از مال خود به دیگری خلاصه نمی‌شود، بلکه غنا و برنایی و سرشاری وجود را در جان خود یافتن است. واژه جوان که در سانسکریت جی‌ونه یا جی‌وان باشد، به مانای پر از خون و زندگی و شیر است. جی=ژی=زندگی=اشغ=جوان=زندگی بخش، زنده کننده، و واژه‌ی برنای از پورنای می‌آید که به چم پر بودن بن آفریننده است که نی باشد. در سغدی به نیکوکاری پورنیان‌کاری می‌گویند، که همان زاییده شدن نیکی از پری و نیرومندی و سرشاری درون است. در فرهنگ گوهری ایران، بن انسان و هر چیزی با پری و کمال آغاز می‌شود، برخلاف ادیان سامی که با نقص و کمبود و جهل آغاز می‌شود، و به واسطه‌ی آن مسئله گناه و نجات از گناه و ناجی خلق می‌شود. فرق جان افشانی با قربانی در این است که، جان‌فشانی به مانای کشتن و آزردن خود نیست! بلکه با نیروی سرشار از شادی خود، دیگران را زنده و تر و تازه و شاد کردن است. با دیدن پسوند مرد در جوانمردی، انگاشته می‌شود که تنها ویژگی مردان و نرینگان است!؟ درحالیکه درست وارونه‌ی این پنداشت اشتباه، مردی، ویژگی زن بوده است! در کردی به جوانمردی مر دایه‌ تی گفته می‌شود. مر، همان امرو در فرهنگ ایران است که یکی از نام‌های خدای مهر و دوستی بوده است. مرسپنتا=افزاینده مهر و اشغ و جان‌افزایی است، که همان رند و رندافریس باشد. سیمرغ که اینهمانی با خوشه‌ی زندگی و تخم همه‌ی جان‌ها دارد، برای آفریدن خود را می‌افشاند و می‌پراکند. از اینرو دو رویه‌ی کردار زنخدای مهر=امرو+چمرو ، که واژه‌های چمران و شمیران و معرب آن جمره،جماران از همین ریشه هستند. و پسوند واژه‌ی مر+دایه‌تی=دهش=خود را هدیه دادن، نمی‌دهد که سپس بستاند (امانت!). جوانمردی=آفرینندگی=زنخدای مهر

    • 21 мин.
    فریاب خرد «۷» ساتگین/جام باده

    فریاب خرد «۷» ساتگین/جام باده

    دوستان . . . چگونه فلسفه‌ی آیین مهر در فرهنگ ایران پیدا شده و رشد کرده و هزاره‌ها در اندیشه ایرانی ریشه دوانده است؟ همه‌ی مردم شیر از پستان خدای مهر، از جام‌باده، جام‌دمنی، جام‌جم، دوستگان، ساتگین، قدح(گده/ژد) می‌نوشند. آیین مهر، جدا و غیر از آیین میترائیسم است! ساتگین=سات(پیوند و دوستی) + گین(زهدان،پستان،جام،شیشه) ، باد و باده یک واژه‌اند، که مانای اشغ و مهر داشته‌اند. مهستی=ماه‌ستی=زنخدای ماه ، که اصل پیوند و مهر و دوستی است. واژه‌ی مجستی یا مئیستت در غرب هم، ریشه ایرانی دارند. در بندهش، ابر که پریکا یا شاه پریان باشد، جام باده است. واژه‌ی دل=دیل(دی‌آل)=ارد=ارتا=زنخدا خرّم که سرچشمه‌ی مهر شمرده می‌شد و بدلیل مرکز پمپاژ خون و گرمی بودن، به آن باد‌آهنج یا زره دای نیز می‌گفتند. نوشیدن از جام باده برابر آمیخته شدن با خدا (بنی که در همه چیز هست) بود، که رابطه‌ی مستقیم انسان با اصل و گوهر هستی را نشان می‌داد. در شاهنامه سیمرغ در ابر سیاه باران‌زا پدیدار می‌شود که گویای دایه و کودک و مهر بی قید و شرط همانا خودافشانی است، یا در گرشاسپ‌نامه اسدی، گیاهان، پستان زمین یا زنخدا آرمتئی بودند. هزاره‌ها پیش در چه پدیده‌هایی، چه ایده‌هایی را نیاکان ما یافته بودند!! مولوی، که شوربختانه بسیاری بدلیل ناآگاهی از فرهنگ گوهری ایران و کوشایی در کژفهمی پی در پی.. او را عارف اسلام زده می‌انگارند!؟ می‌سراید؛ ما همچو آب در گل و ریحان روان شویم/تا خاک‌های تشنه ز ما بر دهد گیاه/بی دست و پاست خاک جگر گرم بهر آب/زین رو دوان دوان رود آن آب جوی‌ها/پستان آب می‌خلد ایرا که دایه اوست/طفل نبات را طلبد دایه جا به جا

    • 34 мин.
    فریاب خرد «۶» نیک‌خواهی

    فریاب خرد «۶» نیک‌خواهی

    دوستان . . . یکایک بیامد خجسته سروش/به سان پری پلنگینه پوش ، تا هنگامی که مانای نیک و نیکو و نیک‌خواهی در فرهنگ گوهری ایران آشکار نشده است، به کار بردن این واژه بی‌ارزش است! پدیدار شدن سروش در آغاز شاهنامه بسیار مهم است. چون نخستین بار این سروش است که نیک‌خواه نامیده می‌شود. نشان فردیت انسان، به چم (معنی) هر کسی سروش خودش را دارد. گوش‌سرودخرد=اندیشه بهمنی درونی را در گوش بیرونی زمزمه کردن. خرد ضد خشم=اصل آشتی=فرمان=اندیشه‌ی نیک‌خواهی نهادی ، نیک‌خواه=خواست مهر و دوستی به جان، گزند ناپذیری جان و خرد. خجسته=هوجستن=هوژد به مانای بهم پیوستن و یگانه شدن به (نیک) یا مهر به خدای خرّم شدن است. واژه‌ی شیر=جی‌وام=ژی‌بام است. زادگاه مولوی که امروزه بلخ نامیده می‌شود، شیربامی بوده است! بلخ در اصل بغدی بوده است، که به چم شیر از پستان زنخدای مهر نوشیدن است. این اصطلاح آب حیاتی که امروزه به کار می‌برند ولی نمی‌دانند از کجا می‌آید، همان متروژیتایو، به مانای آب مادر=آب زندگی است. واژه‌ی خزر=خدر=تخم=یوز=یوش... که در غرب جوس شده است، همان با گوهر شب چراغ در پی آب (شیرابه) زندگی بودن است، که از شاهنامه می‌آید. در هر تخمی، آتش یا گرمای مهر، اوروزیشد بوده است، که همان وای نیکو یا به باشد. حافظ می‌گوید؛ دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیف/ای خضر پی خجسته مدد کن به همتم ، خضر معرب شده هم معنای اصلی ایرانیش را حفظ کرده که همان سبز (شدن) باشد! واژه‌ی چوب، در فرهنگ زیبای ایران معنای عشق=اشغ=اشه داشته است. نیاکان ما با پا(باد) واژه‌هایی که به زناشویی بستگی داشته است می‌ساختند. ما خرد سوختگان(فراموشکاران) امروزی! با بدگویی و بکار بردن اصطلاح گدا گشنه؟ خط بطلان روی واژه‌ی ژد=گد=جد می‌کشیم. درحالیکه هنوز در کردی مانای گوهری گدا که به دختر می‌گویند باقی مانده است، که همان خواستار آمیزش یا مهرخواه است. گدایی، خواستن مهریست که از دل برمی‌خیزد. چرا در جهان‌بینی ایرانی ستاره قطبی (میخگاه)، جدی که معرب گدی باشد نام گرفته است؟ گد=ژد=شیرابه‌ی به هم پیوند دادن جهان است. کسی نیک‌خواه است که سرچشمه‌ی جوشش مهر و دوستی با همه‌ی هستی، با همه‌ی مردمان است. بز=بزغاله=اوام‌بزه=بزکوهی=خرّم ، یا گرماسین=کرمانشاه=سیمرغ ، شاه نام ویژه‌ی خدای مهر و نشان حقانیت مهرورزی در ایران بوده، که شوربختانه بسیار مورد سواستفاده قرار گرفته است!؟ مولوی؛ تا ابد پستان جان پرشیر باد/مادر دولت طرب زاینده باد/این سخن شیر است در پستان جان/بی کشنده خوش نمی‌گردد روان

    • 43 мин.

Топ подкастов в категории «Общество и культура»

Горячая Линия с Мари Новосад
Мари Новосад
дочь разбойника
libo/libo
Психология с Александрой Яковлевой
Александра Яковлева
Женщины и всё
Горящая изба
Мужской разговор
Трёшка
Базаров порезал палец
Борис Прокудин, Филипп Жевлаков, Анастасия Медведева