Radio Marz | پادکست فارسی رادیو مرز

شنیدن این اپیزود بسیار سخت بود چون خاطرات و تجربیات مشترک زیادی با این عزیزان داشتم و با بعضی لحظه ها اشک ریختم و کاملا درک کردم رنجهایی که متحمل شدن، مراقبت از بیمار مثل اینکه شما رو وسط میدون جنگ رها کنند و بگن حالا از خودت دفاع کن بدون هیچ سلاحی، حالا شما باید کم کم خودتو با شرایط وفق بدی و این شروع روزهایی پر از رنج و درد اما چاره ای هم نداری و باید بپذیری که ادامه بدی، یه نکته قابل تامل تو این اپیزود این بود؛ یه بغضی تو صدای این عزیزان بود که من کاملا حسش میکردم😢 و معمولا مراقبهای بیمار و فقط مراقبهای بیمارها درک میکنند! ممنونم که به این موضوع پرداختید، خیلی خسته نباشید❣️

من هم درمورد این مجوز شنیدم. دوستم (خانم ایرانی) میخواست با مرد آلمانی ازدواج کنه و باید از اداره اتباع مجوز ازدواج می‌گرفت. دو سال هم طول کشید.

آخ چقدر من بود این قسمت.. خود من.. با پخش صدای پدر لیلا (فکر کنم) گریه کردم. من فکر می‌کردم توی چنین شرایطی تنها بودم و هستم.. ولی انگار نه.. لیلا جان قوی بمون ♥️ مرضیه جان مرسی از رادیو مرز ات 🌷♥️

دمت گرم مرضیه