قسمت ۱۱ - اشک اشکان Pavaraghi haye man o sahba | پادکست پاورقیهای من و صهبا
-
- Society & Culture
از وقتی داریوش رفته بود دوباره برگشته بودم به شرایط قبلام. اگر دانشگاه نبودم حتما توی اطاقم بودم و داشتم روی پروژهام کار میکردم. یه روز صبح که امیر و صهبا هم خونه نبودند حدود ساعت ۱۱ صبح زنگ در به صدا در اومد و من آیفون رو برداشتم و پرسیدم کیه که اشکان گفت: «منم پشت در موندم مامانم اینا نیستند.» دلم میخواست بگم منم نیستم ولی ...
از وقتی داریوش رفته بود دوباره برگشته بودم به شرایط قبلام. اگر دانشگاه نبودم حتما توی اطاقم بودم و داشتم روی پروژهام کار میکردم. یه روز صبح که امیر و صهبا هم خونه نبودند حدود ساعت ۱۱ صبح زنگ در به صدا در اومد و من آیفون رو برداشتم و پرسیدم کیه که اشکان گفت: «منم پشت در موندم مامانم اینا نیستند.» دلم میخواست بگم منم نیستم ولی ...
13 min