15 episodes

دو دانشجو در تهران، امیر و صهبا، به دنبال نفر سومی هستند که با آنها هم خانه شود. یک دانشجوی معماری که مدتهاست در جستجوی خانه است، به شدت از این پیشنهاد استقبال می‌کند، در حالی که نمی‌داند صهبا پسر است یا دختر. در ادامه معلوم می‌گردد که صهبا پسر است، اما مسئله این است که پسریست بهائی

Pavaraghi haye man o sahba | پادکست پاورقی‌های من و صهب‪ا‬ PersianBMS

    • Society & Culture

دو دانشجو در تهران، امیر و صهبا، به دنبال نفر سومی هستند که با آنها هم خانه شود. یک دانشجوی معماری که مدتهاست در جستجوی خانه است، به شدت از این پیشنهاد استقبال می‌کند، در حالی که نمی‌داند صهبا پسر است یا دختر. در ادامه معلوم می‌گردد که صهبا پسر است، اما مسئله این است که پسریست بهائی

    قسمت ۱۵ - «آن‌چه خواهی از او خواه»

    قسمت ۱۵ - «آن‌چه خواهی از او خواه»

    بعد از خوندن مناجاتی که لینکش رو داریوش فرستاده بود از پای کامپیوتر بلند شدم، بدون این‌که این پا و اون پا کنم کلاه و شال گردنم رو برداشتم و رفتم دم در اطاق صهبا و در زدم صهبا گفت بله، بیا تو. گفتم منم یعنی چون منم نمیام تو

    • 15 min
    قسمت ۱۴ - حضرت عبدالبهاء

    قسمت ۱۴ - حضرت عبدالبهاء

    بالاخره خونه‌ای که می‌خواستم تا از خونه بهائی‌ها به یه جای دیگه‌ای برم پیدا شد و من رفتم تا به صهبا جریان رو بگم که دیدم صهبا و اشکان توی اطاق هستند و وقتی در زدم صهبا گفت بیا داخل و من برای اولین بار به اطاق صهبا رفتم و به او گفتم که می‌خوام از این خونه برم و وقتی او علت‌اش را پرسید گفتم چون این‌جا به دانشگاهم دور است و بعد از دروغی که گفته بودم خودم رو سرزنش کردم.

    • 11 min
    قسمت ۱۳ - آدم برفی

    قسمت ۱۳ - آدم برفی

    درست وسط بحث داغ امیر و من، اشکان با دستکش و کلاه و شال گردن و یک سبد هویج و خرت و پرت آمد پایین و گفت بریم آدم برفی درست کنیم و من هم قبول کردم و رفتم و ذره ذره آدم برفی‌مون شکل گرفت. قرار بود شب هم آش رشته‌ای رو که مامان صهبا مشغول درست کردن‌اش بود بخوریم. در همین حال و هوا بودم که موبایل‌ام زنگ زد.

    • 11 min
    قسمت ۱۲ - قمصر کاشان

    قسمت ۱۲ - قمصر کاشان

    وقتی با اشکان از مغازه علی آقا دریانی برمی‌گشتیم با صهبا و خواهرش که از خرید روزانه برمی‌گشتند روبرو شدیم و اشکان داستان اخراج‌اش از مدرسه را برای آن‌ها تعریف کرد و برخلاف تصور من با برخورد مهربانانه ی مادر و دایی‌اش روبرو شد ولی امیر که بعدا به خانه آمد و از آن‌چه پیش آمده بود با خبر شد حسابی کلافه و عصبی شده بود.

    • 13 min
    قسمت ۱۱ - اشک اشکان

    قسمت ۱۱ - اشک اشکان

    از وقتی داریوش رفته بود دوباره برگشته بودم به شرایط قبل‌ام. اگر دانشگاه نبودم حتما توی اطاقم بودم و داشتم روی پروژه‌ام کار می‌کردم. یه روز صبح که امیر و صهبا هم خونه نبودند حدود ساعت ۱۱ صبح زنگ در به صدا در اومد و من آیفون رو برداشتم و پرسیدم کیه که اشکان گفت: «منم پشت در موندم مامانم اینا نیستند.» دلم می‌خواست بگم منم نیستم ولی ...

    • 13 min
    قسمت 10 - طرف از خروس می‌پره به خر

    قسمت 10 - طرف از خروس می‌پره به خر

    در مدتی که داریوش میهمان من بود ضمن انجام کارهایی که در طهران داشت وقت‌هایی که در خانه بود خیلی با امیر و صهبا گرم گرفته بود و من همیشه صدای خنده آن‌ دو نفر را از چیزهایی که داریوش برایشان تعریف می‌کرد می‌شنیدم ولی سعی می‌کردم خودم را به کاری مشغول کنم تا مجبور نباشم به گفتگوی آن‌ها گوش بدم چون ...

    • 12 min

Top Podcasts In Society & Culture

Stuff You Should Know
iHeartPodcasts
This American Life
This American Life
The Ezra Klein Show
New York Times Opinion
Fail Better with David Duchovny
Lemonada Media
Freakonomics Radio
Freakonomics Radio + Stitcher
Criminal
Vox Media Podcast Network