رواق / Ravaq Farzin Ranjbar
-
- Hälsa och motion
-
میترسید بیآنکه بداند میترسد.
غمگین بود بیآنکه بداند از چه.
میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم. _
من فرزین رنجبر هستم.
-
اگرچه باده فرحبخش و باد گلبيز است ۰۴۱
غزل نمره ۰۴۱
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان
اگر چه باده فرحبخش و باد گلبيز است
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تيز است
صراحییی و حريفی گرت به چنگ افتد
به عقل نوش که ايام فتنهانگيز است
در آستين مرقع پياله پنهان کن
که همچو چشم صراحی زمانه خونريز است
به آب ديده بشوييم خرقهها از می
(ز رنگ باده بشوییم خرقهها در اشک)
که موسم ورع و روزگار پرهيز است
مجوی عيش خوش از دور باژگون سپهر
که صاف اين سر خم جمله دردآميز است
سپهر برشده پرويزنیست خونافشان
که ريزهاش سر کسری و تاج پرويز است
عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ
بيا که نوبت بغداد و وقت تبريز است
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations -
المنة لله که در میکده باز است ۰۴۰
غزل نمره ۰۴۰
مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فعولن
المنه لله که در ميکده باز است
زان رو که مرا بر در او روی نياز است
خمها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان می که در آن جاست حقيقت نه مجاز است
از وی همه مستی و غرور است و تکبر
وز ما همه بيچارگی و عجز و نياز است
رازی که بر غير نگفتيم و نگوييم
با دوست بگوييم که او محرم راز است
شرح شکن زلف خماندرخم جانان
کوته نتوان کرد که اين قصه دراز است
بار دل مجنون و خم طرهی ليلی
رخساره محمود و کف پای اياز است
بردوختهام ديده چو باز از همه عالم
تا ديده من بر رخ زيبای تو باز است
در کعبهی کوی تو هر آن کس که بيايد (درآید)
از قبلهی ابروی تو در عين نماز است
ای مجلسيان سوز دل حافظ مسکين
از شمع بپرسيد که در سوز و گداز است
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations -
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است ۰۳۹
لینک گوگل پادکست برای زمانی که کستباکس نافرمانی میکنه
غزل نمره ۰۳۹
مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
شمشاد خانه(سایه)پرور ما از که کمتر است
ای نازنينپسر(صنم) تو چه مذهب گرفتهای
کت خون ما حلالتر از شير مادر است
چون نقش غم ز دور ببينی شراب خواه
تشخيص کردهايم و مداوا مقرر است
از آستان پير مغان سر چرا کشيم
دولت در آن سرا و گشايش در آن در است
يک قصه بيش نيست غم عشق و اين عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است
دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت
امروز تا چه گويد و بازش چه در سر است
شيراز و آب رکنی و اين باد خوش نسيم
عيبش مکن که خال رخ هفت کشور است
فرق است از آب خضر که ظلمات جای او است
تا آب ما که منبعش الله اکبر است
ما آبروی فقر و قناعت نمیبريم
با پادشه بگوی که روزی مقدر است
در کوی (راه) ما شکستهدلی میخرند و بس
بازار خودفروشی از آن سوی (راه) دیگر است
ما باده میخوریم و حریفان غم جهان
روزی به قدر همت هرکس مقدر است
حافظ چه طرفه شاخ نباتيست کلک تو
کش ميوه دلپذيرتر از شهد و شکر است
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations -
بی مهر رخت روز مرا نور نماندست ۰۳۸
لینک گوگل پادکست برای زمانی که کستباکس نافرمانی میکنه
غزل نمره ۰۳۸
مفعول و مفاعیل و مفاعیل و مفاعیل
بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
وز عمر مرا جز شب ديجور نماندست
هنگام وداع تو ز بس گريه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست
میرفت خيال تو ز چشم من و میگفت
هيهات از اين گوشه که معمور نماندست
وصل تو اجل را ز سرم دور همیداشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست
نزديک شد آن دم که رقيب تو بگويد
دور از رخت (درت) اين خسته رنجور (مهجور) نماندست
صبر است مرا چاره هجران تو ليکن
چون صبر توان کرد که مقدور نماندست
در هجر تو گر چشم مرا آب روان است (نمانَد)
گو خون جگر ريز که معذور نماندست
من بعد چه سود ار قدمی رنجه کند دوست
کز جان رمقی در تن رنجور نماندست
حافظ ز غم از گريه نپرداخت به خنده
ماتمزده را داعيه سور نماندست
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations -
بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است ۰۳۷
غزل نمره ۰۳۷
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان
حسن مطلع
بيا که قصر امل سخت سست بنيادست (واجآرایی س)
بيار باده که بنياد عمر بر بادست (واجآرایی ب)
غلام همت آنم که زير چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزادست (امثال سائره)
داشتن بدون احساس مالکیت
چه گويمت که به ميخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غيبم چه مژدهها دادست
که ای بلندنظر شاهباز سدرهنشين
نشيمن تو نه اين کنج محنتآبادست
تو را ز کنگره عرش میزنند صفير
ندانمت که در اين دامگه چه افتادست
نصيحتی کنمت ياد گير و در عمل آر
که اين حديث ز پير طريقتم يادست
رضا به داده بده وز جبين گره بگشای (برو ملامت دردیکشان مکن زاهد)
که بر من و تو در اختيار نگشادست
غم جهان مخور و پند من مبر از ياد
که اين لطيفه عشقم (نغزم) ز رهروی يادست
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
(فریب شیوهی حسن از جهان پیر مخور)
(مرو به کف خزیب فلک ز ره زنهار)
که اين عجوز عروس هزاردامادست
نشان عهد و وفا نيست در تبسم گل
بنال بلبل بیدل که جای فريادست
حسد چه میبری ای سستنظم بر حافظ
(مکن معارضه ای سستنظم با حافظ)
قبول خاطر (مردم) و لطف سخن خدادادست
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations -
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست ۰۳۶
غزل نمره ۰۳۶
فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان
تا سر زلف تو در دست نسيم افتادست
دل سودازده از غصه دو نيم افتادست
چشم جادوی تو خود عين سواد سحر است
ليکن اين هست که اين نسخه سقيم افتادست
در خم زلف تو آن خال سيه دانی چيست
نقطه دوده که در حلقه جيم افتادست
زلف مشکين تو در گلشن فردوس عذار
چيست طاووس که در باغ نعيم افتادست
دل من در هوس بوی تو ای مونس جان
خاک راهيست که در دست نسيم افتادست
همچو گرد اين تن خاکی نتواند برخاست
از سر کوی تو زان رو که عظيم افتادست
سايه قد تو بر قالبم ای عيسی دم
عکس روحيست که بر عظم رميم افتادست
آن که جز کعبه مقامش نبد از ياد لبت
بر در ميکده ديدم که مقيم افتادست
حافظ دلشده (گمشده) را با غمت ای يار (جان) عزيز
اتحاديست که در عهد قديم افتادست
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Kundrecensioner
ممنون از زحمات شما
من هنوز به تمام اپیزودهای پادکست گوش نکرده ام ولی تنها باری است که با خود می گویم باید از اول گوش بدهم اینقدر که مطالب را خوب بیان کرده اید. خسته نباشید و راهتون روشن
عالی 👏
من دوتا اسپیناف و این کتاب رواندرمانی اگزیستانسیال رو گوش کردم.
قبلا کتاب رواندرمانی اگزیستانسیال رو خونده بودم اما خیلی از مطالبش برام مبهم بود. با شنیدن این پادکست هم بسیار لذت بردم و هم خیلی از ابهاماتم برطرف شد. موفق باشید
🌟🌟🌟🌟🌟
ممنونم. بسیار روشن کننده بود.