صبح جمعه با مثنوی معنوی، به روایت استاد علی اصغر بیانی

پویا عسگری گیلوائی
صبح جمعه با مثنوی معنوی، به روایت استاد علی اصغر بیانی

مثنوی معنوی به روایت استاد علی اصغر بیانی در واقع مجموعه کلاس های استاد با محوریت مثنوی خوانی است. شنیدن این مجموعه ضمن آشنایی با ادبیات غنی فارسی ، قطعا باعث تغییر نگرش شما به جهان اطراف تان خواهد شد . ضبط و گردآوری مجموعه به همت شاگردان استاد بیانی صورت گرفته و من تلاش خواهم کرد آنها را به همان ترتیب در این پادکست قرار دهم.

  1. 06/24/2022

    جلسه شصتم مثنوی معنوی به روایت استاد علی اصغر بیانی

    شماره (٠٦٠) - ٠٩ اسفند ماه ١٣٨٩ دفتر اول _ ابیات ٣٥٠٠ تا ٣٥٦٠ آینه تو جست بیرون از غلاف آینه و میزان کجا گوید خلاف؟ آینه و میزان کجا بندد نفس؟ بهر آزار و حیای هیچ کس آینه و میزان محک های سنی گر دو صد سالش تو خدمت میکنی کز برای من بپوشان راستی بر فزون بنما و منما کاستی اوت گوید ریش و سبلت برمخند آینه و میزان، و آنگه ریو و بند؟! هم بغل را، هم دغل را بردرد نی جنون ماند به پیشش، نی خرد چار جوی جنت اندر حکم ماست این نه زور ما، ز فرمان خداست پرسیدن پیغامبر علیه السلام مر زید را امروز چونی و چون برخاستی و جواب گفتن او که اصبحت مومنا یا رسول الله ____________________________________________ کسانی که آینه شده اند، اگر دویست سال هم به آنها خدمت کنی، باز هم حقیقت را می گویند؛ آینه این کار را می کند، ترازو هم همین کار را می کند. از آینه و ترازو می خواهند که این راستی را بپوشان.. !! اگر ازش بخواهی که راستی را کنار بگذارد، و آنچه را من می خواهم بیان کند، او تمسخر می کند.. و می گوید که مگر آینه "مکر و حیله" سرش می شود، و مگر می داند که "بند" چیست؟ مگر "دوستی" می داند؟ عین حقیقت را بیان می کند. کسانی که منافع آنها در تاریکی است، دوست دارند که در تاریکی بمانند، و محیط را هم در تاریکی نگه دارند، و این تنها یک فریب است، و هیچ چیز دیگری نیست. "برگرفته از متن سخنرانی" ♦️ ارجاع به کتاب "کشف الحقایق" .عزیز الدین نسفی (قرن هفتم) "در بیان جوهای بهشت" ♦️ ارجاع به "گلستان سعدی" (قرن هفتم) حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف/ از دوزخیان پرس، که اعراف بهشت است

    1h 27m
  2. جلسه پنجاه و نهم مثنوی معنوی به روایت استاد علی اصغر بیانی

    06/17/2022

    جلسه پنجاه و نهم مثنوی معنوی به روایت استاد علی اصغر بیانی

    شماره (٠٥٩) - ١٨ بهمن ماه ١٣٨٩ دفتر اول _ ابیات ٣٤٩٤ تا ٣٥٥٠ اهل صیقل رسته اند از بو و رنگ هر دمی بینند خوبی، بی درنگ نقش و قشر علم را بگذاشتند رایت علم الیقین افراشتند رفت فکر و روشنایی یافتند نحر و بحر آشنایی یافتند مرگ، کین جمله از او در وحشت اند می کنند این قوم بر وی ریشخند گرچه نحو و فقه را بگذاشتند لیک محو و فقر را برداشتند هست ابد را و ازل را اتحاد عقل را ره نیست آن سو ز افتقاد که از آن سو مولد و مادت یکیست صد هزاران سال و یکساعت یکیست پرسیدن پیغامبر علیه السلام مر زید را امروز چونی و چون برخاستی و جواب گفتن او که اصبحت مومنا یا رسول الله ____________________________________________ اگر کسی بخواهد از طریق علوم دقیقه عالم را بشناسد، واقعا میسر نیست، و همانطور که پیش از این گفتیم، شناخت عالم محسوس هم از این طریق میسر نیست؛ نه عمر یک انسان، که عمر همه انسان ها، و عمر کره زمین کفاف نمی کند که بخواهیم این عالم را بشناسیم، چون اجزای آن خیلی متکثر است، و هر کدام از اینها هم برای خودش عالمی دارد. دل هر ذره را که بشکافی / آفتابیش در میان بینی. این عالم محسوس است، حالا چه رسد به عالم ملکوت...، شناخت آن چگونه ممکن است؟ علم را گفتیم که در نوعی تقسیم بندی به سه نوع تقسیم می کنند: علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین. رایت به معنی پرچم است، اما پرچم دو گونه است، یک نوع پرچم که در شهرها قرار دارد و نسیمی هم بر آن می وزد. و نوعی دیگر از پرچم هست که از میدان نبرد آمده است، و آن درد و رنج میدان نبرد را هم درک کرده است؛ این رایت است، رایت آن پرچمی است که از میدان عمل بیرون آمده است. "برگرفته از متن سخنرانی"

    1h 18m
  3. جلسه پنجاه و هشتم مثنوی معنوی به روایت استاد علی اصغر بیانی

    06/10/2022

    جلسه پنجاه و هشتم مثنوی معنوی به روایت استاد علی اصغر بیانی

    شماره (٠٥٨) - ١١ بهمن ماه ١٣٨٩ دفتر اول _ ابیات ٣٤٠٥ تا ٣٤٩٣ لیک با خورشید و کعبه پیش رو این قیاس و این تحری را مجو کعبه نادیده مکن، رو زو متاب از قیاس، الله اعلم بالصواب چون صفیری بشنوی از مرغ حق ظاهرش را یادگیری چون سبق وانگهی از خود قیاساتی کنی مر خیال محض را ذاتی کنی بر بدی های بدان رحمت کنید بر منی و خویش بینی کم تنید "خلق اطفالند" و جز مست خدا نیست بالغ، جز رهیده از هوا از دو صد رنگی، به بی رنگی رهیست رنگ چون ابرست و بی رنگی مهیست اولین کسی که در مقابله نص قیاس آورد ابلیس بود ____________________________________________ مولانا همواره کاملا به این موضوع واقف است که نکند استنباط ناصحیح از این مثنوی صورت گیرد، و از حیث مخاطبین مثنوی همواره این نگرانی را دارد. اینکه برخی کج فهمی کنند، و برخی خودشان را با بزرگان و اولیا قیاس کنند، برخی این کلمات را یاد بگیرند، تقلید کنند، بدون اینکه به معنای آن پی برده باشند، و خطراتی که از این حیث می تواند متوجه "مخاطبین مثنوی" باشد، موجب می شود که حضرت مولانا، در جای جای مثنوی این موضوع را تشریح می کند، با مثال های متعدد توضیح می دهد، تا این درک حاصل شود، که به هیچ وجه انسان نباید خودش را "قیاس" کند، و مطالبی را که یاد می گیرد، در ظاهر تصور نکند که این دانستگی به کار می آید؛ بلکه لازم است که به معنا و عمق آن دست پیدا کند، و این زمانی است که این مطالب در عمل فرد می آید. انسان معمولا فریب ذهن خود را می خورد، و فکر می کند که چون چیزی را می داند، و به زبان می آورد، حتما به آن عمل هم می کند... به همین خاطر، حضرت مولانا با مثال های متعدد موضوع را روشن می کند، اما باز هم واقف است به اینکه برخی از انسان ها، وقتی موضوعی را می دانند، این تصور برای آنها پیش می آید؛ ولی باز هم وظیفه می داند و بیان می کند. این "قیاس" است که موجب گمراهی خیلی از بزرگان شده است ، و در تاریخ نام آن ها آمده است. در اینجا هم حضرت مولانا، نمونه هایی را بیان می کند. "برگرفته‌ از متن سخنرانی" ♦️"من عروج الروح یهتز الفلک" / ارجاع به سوره معارج، آیه ٤ / تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ في‏ يَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسينَ أَلْفَ سَنَةٍ . ♦️"گمان بی نیاز نمی کند از حقیقت" ، مرکب ظن بر فلک ها کی دوید؟ / ارجاع به سوره نجم، آیه ٢٨ /  إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ. ♦️"گفت دنیا لعب و لهو است و شما / کودکید و راست فرماید خدا" / ارجاع به سوره عنکبوت، آیه ٦٤ / وَمَا هَٰذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ. ♦️"علم های اهل دل حمالشان / علم های اهل تن احمالشان " / ارجاع به سوره جمعه، آیه ٥ / كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا .

    1h 24m
  4. جلسه پنجاه و هفتم مثنوی معنوی به روایت استاد علی اصغر بیانی

    06/03/2022

    جلسه پنجاه و هفتم مثنوی معنوی به روایت استاد علی اصغر بیانی

    شماره (٠٥٧) - ٠٤ بهمن ماه ١٣٨٩ دفتر اول _ ابیات ٣٣٢٠ تا ٣٤٠٥ "منزل حافظ کنون، بارگه پادشاست دل بر دلدار رفت، جان بر جانانه شد..." خویش بین،چون از کسی جرمی بدید آتشی در وی، چو دوزخ شد پدید خویش در آیینه دید آن زشت مرد رو بگردانید از آن و خشم کرد گفت حقشان، گر شما روشنگرید در سیه کاران مغفل منگرید گر از آن معنی نهم من بر شما مر شما را بیش نپذیرد سما آن ز من بینید، نه از خود، هین و هین تا نچربد بر شما دیو لعین بس کسان کایشان عبادت ها کنند دل به رضوان و ثواب آن نهند خود حقیقت، معصیت باشد خفی آن کدر باشد که پندارد صفی کار پاکان را "قیاس" از خود مگیر گرچه باشد در نوشتن شیر، شیر اول آنکس کین قیاسک ها نمود پیش انوار خدا، ابلیس بود از قیاسی که بکرد آن کر گزین صحبت ده ساله باطل شد ببین باقی قصه هاروت و ماروت و نکال و عقوبت ایشان هم در دنیا به چاه بابل ______________________________________________ عمل ما، مانند هر چیز دیگری در این هستی، دارای یک فیزیک و یک شعور است، که در واقع به آن شعور کل پیامی می فرستد. یک صورت ظاهر دارد، و یک شعوری در آن است؛ آن که حقیقت عمل است، ممکن نیست پوشیده بماند. شما هر عملی که انجام می دهید، حقیقت آن است که بروز می کند، و در این عالم فعال می شود، و شعور کل آن حقیقت را دریافت می کند؛ و نه صورت ظاهر را... . باطن و حقیقت عمل، ارتعاشاتی است که ایجاد می کند، آن شعور کل، ارتعاشات را می گیرد و با عمل تو کاری ندارد. شعور کل فریب گفتار و کردار ما را نمی خورد، این را بدانیم. گوش حس تو به حرف ار درخورست / دان که گوش غیب گیر تو کر است / معنی آن می تواند وسیع باشد.. اگر دل ما آنطور صاف نشده باشد که به ظاهر آنچه می شنویم توجه کنیم، و نتوانیم به معنی آن برویم، و شعوری که در باطن هر حرفی هست را دریافت نکنیم، لاجرم گوش غیب گیر ما کر هست. حالا اگر بخواهیم گوش باطن و چشم باطن را باز کنیم، تنها راه آن "صفای باطن" است، راه دیگری ندارد. هیچ تکنیک دیگری ندارد؛ تا خالص نشویم، ممکن نیست. هر چه این طرف و آن طرف بنشینیم و این در و آن در بزنیم، هر چه مدیتیشن کنیم... اینها اصلا فایده ندارد. ممکن است گاهی نتیجه موقت بدهد، ولی باز برمی گردد به خانه اول. و اگر درون مصفا شد و پاک شد... به آن غره نشویم. این نکته بسیار ظریف است؛ تضمینی نیست که دوام داشته باشد، اگر خطا کنیم، باز آلوده می شویم. چو مستعد نظر نیستی وصال مجوی که جام جم نکند سود وقت بی بصری "برگرفته‌ از متن سخنرانی" ♦️ارجاع به کتاب "حدیقه الحقیقه" حکیم سنایی (قرن ششم)

    1h 29m
  5. جلسه پنجاه و ششم مثنوی معنوی به روایت استاد علی اصغر بیانی

    05/27/2022

    جلسه پنجاه و ششم مثنوی معنوی به روایت استاد علی اصغر بیانی

    شماره (٠٥٦) - ٢٧ دی ماه ١٣٨٩ دفتر اول _ ابیات ٣٢٧٥ تا ٣٣٢٠ سر از آن رو می نهم من بر زمین تا گواه من بود در یوم دین نطق آب و نطق خاک و نطق گل هست محسوس حواس اهل دل فلسفی منکر شود در فکر و ظن گو برو سر را بر این دیوار زن فلسفی کو منکر حنانه است از حواس اولیا بیگانه است بلکه عکس آن فساد و کفر او این خیال منکری را زد بر او فلسفی مر دیو را منکر شود در همان دم سخره دیوی بود گر ندیدی دیو، خود را ببین بی جنون نبود کبودی در جبین می نماید اعتقاد و گاه گاه آن رگ فلسف کند رویش سیاه الحذر ای مومنان، کان در شماست در شما بس عالم بی منتهاست هر که او را برگ این ایمان بود همچو برگ، از بیم این لرزان بود دعا کردن بلعم باعور، که موسی و قومش را از این شهر که حصار داده اند، بی مراد بازگردان. ___________________________________________ می گوید فلسفی به خاطر اینکه فکر او سالم نیست، این خیالات به فکر او خطور می کند؛ در حالی که برای او خیال است، برای مردم خیال نیست. اینکه انکار می کند که دیو و ابلیس وجود دارد، و این امور را رد می کند، در همان لحظه، تحت سیطره همین موجودات است که این حرف را می زند. چون این امور برای برخی افراد، خیلی روشن و واضح است. از نظر عقلی هم، دلیلی ندارد که ما همه هستی را محدود کنیم به آنچه که مشاهده می کنیم و حواس ما درک می کند؛ اگر طیف امواج الکترومگنتیک را بررسی کنیم، از آن پهنه بسیار بسیار وسیع که در هستی وجود دارد، مقداری که حواس ما درک می کند و حتی با ابزار دریافت می کنیم، بسیار ناچیز و جزئی است، که ما عظمت این هستی را نمی توانیم پی ببریم، چه رسد که برای ما محسوس شود. دوست ما محاسبه ای کرده بود در زمینه طیف امواج الکترومگنتیک، که اگر این طیف را هزار کیلومتر در نظر بگیریم، یعنی حساب کنید که مثلا از اینجا (تهران) تا مشهد اندازه این طیف باشد، اگر این طیف را هزار کیلومتر قرار دهیم، آنچه که برای ما قابل حس هست، چیزی حدود 0.03 میلی متر است که می توانیم با چشم دریافت کنیم. می خواهیم حالا کل عالم را هم با این میزان ادراک قیاس کنیم و حکم هم صادر کنیم، و فکر کنیم که همه را هم شناختیم و دسترسی به کل این عالم هم داریم.. !! وقتی چهار کلمه علم تقلیدی دست دوم، از این و آن می شنویم ، این توهم برای ما پیش می آید که همه چیز را شناخته ایم....، دیگر هیچ کس را هم که قبول نداریم .... و پدر و مادرهای ما هم که همه امل و گذشته گرا و بی سواد محسوب می شوند...، و دیگران هم که در این وادی ها نیستند که نمی فهمند این عوالم را.... و با همین سه صدم (0.03) میلی متر از هزار کیلومتر، ما نه تنها دچار خیالات از این دست می شویم، بلکه حکم هم برای کل آن صادر می کنیم، و فکر می کنیم که کل آن را مشاهده کرده ایم. حضرت مولانا در این خصوص، مثال های خیلی تندی می آورد.. و انسان اگر حواسش جمع باشد، هیچ وقت از این خیالات نمی کند. پنجه با مردان مزن، ای بوالهوس برتر از سلطان چه میرانی فرس "هش"چه باشد؟ عقل کل ای هوشمند هوش جزوی، "هش" بود اما نژند جمله حیوانات وحشی ز آدمی باشد از حیوان انسی در کمی خر نشاید کشت از بهر صلاح چون شود وحشی، شود خونش مباح باز "عقلی" ، کو رمد از عقل عقل کرد از "عقلی" به حیوانات نقل کل اطلاعات و عوالم جمادی و نباتی و حیوانی، در یک فرد موجود است. انسان نتیجه تکامل کل هستی است. روح انسان، از جمادات به نباتات، و از نباتات به حیوانات سیر کرده است، تا به روح انسانی رسیده است، و همه خصوصیات همه انسان های دیگر هم در یک انسان هست. اینکه می گوید "هفتاد و دو ملت" ، این علامت کثرت است؛ می شود گفت که این هفت میلیارد انسان هایی که الان در کره زمین هستند، به علاوه آنها که مرده اند و آن روح ها که رفته اند. خصوصیات تمام این انسان ها، در تو هم هست؛ هر نوع فکری، هر عملی، هر انگیزه ای، هر شخصیتی در کسی هست، او غره نشود، و فریب نخورد. فکر نکند که اگر امروز اینگونه است ، فردا هم همین گونه خواهد بود... و اتفاقا از همین جاست که انسان ضربه می خورد. "هر که او را برگ این ایمان بود / همچو برگ، از بیم این لرزان بود". "برگرفته‌ از متن سخنرانی"

    1h 25m
  6. جلسه پنجاه و پنجم مثنوی معنوی به روایت استاد علی اصغر بیانی

    05/20/2022

    جلسه پنجاه و پنجم مثنوی معنوی به روایت استاد علی اصغر بیانی

    شماره (٠٥٥) - ٢٠ دی ماه ١٣٨٩ دفتر اول _ ابیات ٣٢٣٨ تا ٣٢٧٤ مصطفی فرمود کای گبر عنود چون سیه گشتی اگر نور از تو بود تا که ناموسش به پیش این و آن نشکند، بربست این او را دهان اندرون می شوردش، هم زین سبب او نیارد توبه کردن، این عجب آه می کرد و نبودش آه سود چون درآمد تیغ و سر را در ربود ای برادر، بر تو حکمت جاریه ست آن ز"ابدال" است و بر تو عاریه ست من غلام آنکه اندر هر رباط خویش را واصل نداند بر سماط هر در و دیوار، گوید روشنم پرتو غیری ندارم، این منم پس بگوید آفتاب ای نارشید چونکه من غارب شوم آید پدید "ترک استثنا مرادم قسوتیست نی همین گفتن، که عارض حالتیست ای بسی ناورده استثنا به گفت جان او با جان استثناست جفت" ____________________________________________ "استثنا" به معنی "ان شاء الله" گفتن است. در داستان کنیزک و پادشاه، طبیبان برای درمان کنیزک، "ان شاءالله" نگفتند و فکر می کردند که بر درمان قادر هستند؛ خداوند هم عجزشان را به آنها نشان داد. حالا اینجا می گوید، اگر کسی "استثنا" را ترک کند، درست نیست... ، و باز یادآوری می کند که به همین گفتن نیست و به گفتن کار تمام نمی شود. این یک عرض است...، می تواند بگوید اما اصلا معتقد به این موضوع نباشد. کلمه را بگوید...، ذات نیست، عرض و ظاهر است. اما ممکن است کسی اصلا نگوید... به زبان هم نیاورد... ولی او میداند، که اگر کاری انجام دهد از خودش نیست. ما نمی خواهیم خودمان را فریب دهیم؛ عمل ما مهم است، اینکه با آنچه که می گوییم و استنباط می کنیم، عملا با حقیقتی مرتبط می شویم. نمی گوید که نگویید، می گوید که بدان که فقط این نیست. "برگرفته‌ از متن سخنرانی"

    1h 31m
  7. جلسه پنجاه و چهارم مثنوی معنوی به روایت استاد علی اصغر بیانی

    05/13/2022

    جلسه پنجاه و چهارم مثنوی معنوی به روایت استاد علی اصغر بیانی

    شماره (٠٥٤) - ١٣ دی ماه ١٣٨٩ _ مفهوم "عدل" عدل چه بود وضع اندر موضعش ظلم چه بود وضع در ناموقعش او همى‌‌‌دانست، كان كاو عادل است                     فارغ است از واقعه، ايمن دل است‌‌‌ عدل باشد پاسبان کام ها  نه به شب چوبك زنان بر بام ها عدل چه بود؟ آب ده اشجار را ظلم چه بود؟ آب دادن خار را عدل وضع نعمتی در موضعش نه به هر بیخی که باشد آبکش نعمت حق را به جان و عقل ده نه به طبع پر زحیر پر گره _____________________________________________ "اساس هستی بر "عدل" بنا نهاده شده است، و در هر چیزی که تعادل وجود دارد، ما را تحت تاثیر قرار می دهد، چون با اصل و اساس هستی ارتباط دارد؛ سنخیت با اساس هستی، باعث می شود که ما اینهمه به آن کشش و گرایش داشته باشیم. ذات ما، با آن تعادل سنخیت باطنی دارد... . مرض با عدم تعادل با ظلم با زشتی یکی هست، اگر بخواهیم تعمیم دهیم، هیچ تفاوتی ندارد. این ها یک امر هستند، متفاوت بروز می کنند و مجلای بروز آن ها متفاوت است. یک حقیقت است؛ جایگاه آن عوض می شود و اسم آن عوض می شود، همه اینها باعث تنافر در طبع ما است. حالا عکس آن، "عدل" را در نظر بگیریم، وجود انسان به نوعی ملایمت می رسد، و تعادل ایجاد می کند. این ملایمت یک ذات است؛ اگر با آن ذات مرتبط باشیم، در هر چیزی که می خواهد باشد، فرقی نمی کند. شخص آگاه، کسی است که معشوق (اصل عدل) را در هر لباسی که باشد، تشخیص دهد... در یک انسان، یک اثر هنری، یک رفتار یا هر چیز دیگر. واکنش انسان هایی که سالم هستند و از آن مرض مصون مانده اند، در همه جای دنیا، در برابر مصادیق عدل که صحبت کردیم، مشترک است." "برگرفته از متن سخنرانی" ♦ارجاع به کتاب "لب لباب مثنوی" ملا حسین واعظ کاشفی (قرن نهم) / در توضیح مفهوم "عدل" . " ... قائم به نفس و صفات نفس، به عدل مطلقا قادر نیست... ."

    1h 23m
  8. جلسه پنجاه و سوم مثنوی معنوی به روایت استاد علی اصغر بیانی

    05/06/2022

    جلسه پنجاه و سوم مثنوی معنوی به روایت استاد علی اصغر بیانی

    فیلتر شکن خود را روشن کنید......................... شماره (٠٥٣) - ٠٦ دی ماه ١٣٨٩ دفتر اول - ابیات ٣٢٠٥ تا ٣٢٤٤ "اهل نظر دو عالم، در یک نظر ببازند عشق است و داغ اول بر نقد جان توان زد" نیستی و نقص، هر جایی که خاست آیینه خوبی جمله پیشه ها ست چونکه جامه چست و دوزیده بود مظهر فرهنگ درزی چون شود زآنکه ضد را ضد کند ظاهر یقین زآنکه با سرکه پدید است انگبین هر که نقص خویش را دید و شناخت اندر استکمال خود، دو اسبه تاخت زان نمی پرد به سوی ذوالجلال کو گمانی می برد خود را کمال علتی بتر ز پندار کمال نیست اندر جان تو، ای ذودلال علت ابلیس، "انا خیری" بده ست وین مرض در نفس هر مخلوق هست ور نهد مرهم بر آن ریش تو پیر آن زمان ساکن شود درد و نفیر هین ز مرهم سر مکش ای پشت ریش وآن ز پرتو دان، مدان از اصل خویش ای بسا کفار را سودای دین بندشان ناموس و کبر و آن و این مرتد شدن کاتب وحی، به سبب آنکه پرتو وحی بر او زد، آن آیت را پیش از پیغامبر علیه السلام بخواند، گفت پس من هم محل وحی ام ___________________________________________ تعادل کل این عالم، بر مبنای ترکیبی از اضداد است. در همه امور زندگی، و در هنرها و علوم، تضادها عمل می کند. تضاد روز و شب، و گرما و سرما که در برخی عرض های جغرافیایی به هم می ریزد، می بینیم که برخی موضوعات را از مردم سلب می کند؛ همین نگاه اجمالی که می اندازیم، هنر متعالی که مبانی نظری پیچیده ای داشته باشد، در محدوده عرض جغرافیایی مشخصی به وجود آمده است. و در برخی عرض های جغرافیایی ٥٠ و ٦٠ به بالا، مثل مناطق اسکاندیناوی و آلاسکا و سیبری، هنر ظهور نمی کند، اگر هم باشد، برخی هنرهای بدوی است. این ضدها هستند که دائما یک امر را زنده نگه می دارند، و موجب تداوم آن هستند، زمانی که ضدها از بین بروند، زندگی می میرد. ضدها، باعث بروز یکدیگر و باعث تداوم یکدیگر هستند، و میان آنها تعادل وجود دارد؛ و البته تعادل به معنی تساوی نیست. در یک غذا، اگر همه مواد از بهترین ها هم باشند، اما نسبت های میان آنها درست نباشد، خب آن غذا مریض می کند. در حجم هم همین است.. در رنگ هم همین است.. و در موسیقی هم همین است. به تعبیری می توانم بگویم که همه اینها یک کار انجام می دهد، در تغذیه زودتر خودش را نشان می دهد، در نگاه کردن دیرتر.. و در گوش کردن باز به گونه ای دیگر. ولی با هر یک حواس که با این نسبت ها مرتبط می شویم، به نحوی خود را نشان می دهد. این بناها و شهرهایی که درست طراحی شده است، شما ببینید چه آرامشی پیدا می کنید، و چه افکاری پیدا می کنید... و در شهری مثل تهران ببینید که چه افکاری به انسان غلبه می کند. مگر می شود در چنین فضایی که نامتعادل است، افکار متعادل، و یا شخصیت متعادل ایجاد کرد. اگر این نسبت ها در تاریخ قومی از تعادل خود خارج شود، تمام امور مربوط به آن جامعه در آن دوره دچار اختلال می شود، در این شک نکنید. اندازه ها که به هم بخورد، مثل آن غذاست که نمی شود خورد. یک صورت نوعی که به یک دور از تاریخ حاکم می شود، حاصل یک نوع تفکر و حکمت و فلسفه در آن جامعه است که نسبت انسان را با عالم مشخص می کند، و از مناسبات تولیدی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی یک جامعه تشکیل شده است، که اینها مثل حلقه های زنجیر است و به هم مرتبط است. تصور کنید که در یک دوره در جامعه ای هنر بخواهد بسیار متعالی باشد، ولی مناسبات اقتصادی درست نباشد، شاید کمی تقدم و تاخر میان این ها، ولی غیرممکن است.... همگی مانند زنجیر به هم متصل هستند. "برگرفته از متن سخنرانی" ♦ارجاع به کتاب "انسان کامل" عزیز الدین‌ نسفی (قرن هفتم) / در توضیح مفهوم "بت" ص ١١٢. "اکنون بدان که بعضی از آدمیان نمی دانند که درین عالم سفلی مسافراند، و به طلب کمال آمده اند. چون نمی دانند به طلب کمال مشغول نیستند، شهوت بطن و شهوت فرج و دوستی فرزند ایشان را فریفته است، و به خود مشغول گردانیده است. و این سه، بتان عوام اند. و بعضی از آدمیان می دانند که درین عالم سفلی مسافراند و به طلب کمال آمده اند، اما به طلب کمال مشغول نیستند، و دوستیِ آرایش ظاهر که بُت صغیر است، و دوستیِ مال که بُت کبیر است ، و دوستی جاه که بُت اکبر است ، ایشان را فریفته است ، و به خود مشغول گردانیده است، این هر سه بتان خواص اند، و هر شش شاخ های دنیااند و لذات دنیا بیش ازین نیست ... پس بُتان آدمی به حقیقت هفت آمدند ، یکی دوستی نفس ، و دوستی این شش چیز دگر از برای نفس است "

    1h 30m
4.8
out of 5
11 Ratings

About

مثنوی معنوی به روایت استاد علی اصغر بیانی در واقع مجموعه کلاس های استاد با محوریت مثنوی خوانی است. شنیدن این مجموعه ضمن آشنایی با ادبیات غنی فارسی ، قطعا باعث تغییر نگرش شما به جهان اطراف تان خواهد شد . ضبط و گردآوری مجموعه به همت شاگردان استاد بیانی صورت گرفته و من تلاش خواهم کرد آنها را به همان ترتیب در این پادکست قرار دهم.

You Might Also Like

To listen to explicit episodes, sign in.

Stay up to date with this show

Sign in or sign up to follow shows, save episodes, and get the latest updates.

Select a country or region

Africa, Middle East, and India

Asia Pacific

Europe

Latin America and the Caribbean

The United States and Canada